عشق در نفرت
p12
دستمو گذاشتم رو سینم که معلوم نباشه ولی دستمو گرفت هرچی تقلا کردم فاییده نداشت
^شاید گدا باشی ولی بدن خوبی داری..امم..خوبه حداقل از این راه پول در میاری
+ولم کن عوضی...هیی ولم کننن(بغض)
^یه چیزی مزاحمت ایجاد میکنه..چطوره برات درش بیارم😏
&اخی کوچولو خجالت میکشی نه؟
بغضم شکست دست پسره رو گاز گرفتم و دوییدم سمت پشته بوم...نشتم رو جعبه های رنگی که اونجا بود زیپ سویشرتمو کشیدم بالا ..میخواستم موهامو از اول ببندم که متوجه شدم کش موم نیست..زانو هامو بغل کردم و تا میتونستم گریه کردم
.
.
÷ببینم دیوونه شدیییی این چه گوهی بود خوردیی هاااااا
^چیه..دوسش داری که پشتیشو میگیری؟
کوک یه مشت خوابوند تو دهنش
×اون به دختره..نباید اینکارو میکردی
÷راس میگه..زیاده روی بود
×عه..ببین کی اینو میگه..بهتر نبود بجای اینکه وایسی نگا کنی بری و کمکش کنی باتوام جیمیننن
÷چیکار میکردم..به من چه اخه...اصن حقش بود
×چه برادری(جوری که فقد جیمین بشنوه)
.
.
دراز کشیده بودم روی جعبه ها..به اسمون زل زدم..کاش میتونستم قبل مرگم داداشمو بغل کنم..چرا نمیشه..چرا انقد از من بدش میاد..بخاطر اتفاقی که تقصیر من نبود..اخه این حقمه..این..اینکه همه بدنمو ببینن..جیمنم فقط نگا کنه..چی میشد برای یه بار فقط همون لحظه کنارم باشه..یه بار فقد..دوباره بغضم گرفت..از این که کاری نمیتونستم بکنم..
$ببینم تو خوبی
برگشتم سمتش که...
دستمو گذاشتم رو سینم که معلوم نباشه ولی دستمو گرفت هرچی تقلا کردم فاییده نداشت
^شاید گدا باشی ولی بدن خوبی داری..امم..خوبه حداقل از این راه پول در میاری
+ولم کن عوضی...هیی ولم کننن(بغض)
^یه چیزی مزاحمت ایجاد میکنه..چطوره برات درش بیارم😏
&اخی کوچولو خجالت میکشی نه؟
بغضم شکست دست پسره رو گاز گرفتم و دوییدم سمت پشته بوم...نشتم رو جعبه های رنگی که اونجا بود زیپ سویشرتمو کشیدم بالا ..میخواستم موهامو از اول ببندم که متوجه شدم کش موم نیست..زانو هامو بغل کردم و تا میتونستم گریه کردم
.
.
÷ببینم دیوونه شدیییی این چه گوهی بود خوردیی هاااااا
^چیه..دوسش داری که پشتیشو میگیری؟
کوک یه مشت خوابوند تو دهنش
×اون به دختره..نباید اینکارو میکردی
÷راس میگه..زیاده روی بود
×عه..ببین کی اینو میگه..بهتر نبود بجای اینکه وایسی نگا کنی بری و کمکش کنی باتوام جیمیننن
÷چیکار میکردم..به من چه اخه...اصن حقش بود
×چه برادری(جوری که فقد جیمین بشنوه)
.
.
دراز کشیده بودم روی جعبه ها..به اسمون زل زدم..کاش میتونستم قبل مرگم داداشمو بغل کنم..چرا نمیشه..چرا انقد از من بدش میاد..بخاطر اتفاقی که تقصیر من نبود..اخه این حقمه..این..اینکه همه بدنمو ببینن..جیمنم فقط نگا کنه..چی میشد برای یه بار فقط همون لحظه کنارم باشه..یه بار فقد..دوباره بغضم گرفت..از این که کاری نمیتونستم بکنم..
$ببینم تو خوبی
برگشتم سمتش که...
۱۰.۴k
۱۳ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.