عشق کوکی
عشق کوکی
پارت۲
☆
☆
☆
ات: خدافظ
کوک: خدافظ
کوک ک خیلی خوشحال رانندگی میکرد.
به ات پیام داد و گفت
کوک: من خیلی زیاد ازت خوشم اومد؛و
تو راضی میشی ک یک شب به خونه ی من بیای؟
ات برای کوکی نوشت
باید روزش رو مشخص کنیم من میخوام برای تولده تو
یک سوپر رایز دارم و میخوام تا بهت بگم ک بعد از
اون سوپ رایز میتونم بیام خونت
شب تولد کوک فرا رسید حالا دیگر نوبت
سوپر رایز کوکی بود
ات: حالا میتونی چشمت رو باز کنی
همه جا رنگی رنگی بود و کلی غذا های رنگی رنگی
روی میز چیده شده بود
کوک و ات نشستند تا کیک بخورند کوک و ات بلند شد
اروم و اروم به سمت ات نزدیک و نزدیک تر میشد
ک ناگهان
.
.
.
میدونم جای بدی تموم کردم ولی با افتخار
این داستان ادامه دارد
پارت۲
☆
☆
☆
ات: خدافظ
کوک: خدافظ
کوک ک خیلی خوشحال رانندگی میکرد.
به ات پیام داد و گفت
کوک: من خیلی زیاد ازت خوشم اومد؛و
تو راضی میشی ک یک شب به خونه ی من بیای؟
ات برای کوکی نوشت
باید روزش رو مشخص کنیم من میخوام برای تولده تو
یک سوپر رایز دارم و میخوام تا بهت بگم ک بعد از
اون سوپ رایز میتونم بیام خونت
شب تولد کوک فرا رسید حالا دیگر نوبت
سوپر رایز کوکی بود
ات: حالا میتونی چشمت رو باز کنی
همه جا رنگی رنگی بود و کلی غذا های رنگی رنگی
روی میز چیده شده بود
کوک و ات نشستند تا کیک بخورند کوک و ات بلند شد
اروم و اروم به سمت ات نزدیک و نزدیک تر میشد
ک ناگهان
.
.
.
میدونم جای بدی تموم کردم ولی با افتخار
این داستان ادامه دارد
۵۴۱
۰۵ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.