رمان سفر برای عشق پارت ۹
رمان سفر برای عشق پارت ۹
ویو صبح
تهیونگ : ات بیدار شو دیگه زود باش
ات : باشه بابا اه خانم میاد
ویو ات
با صدای تهیونگ پاشدم و یه میکاپ ساده کردم و لباس پوشیدم
ات : بریم تهیونگا
تهیونگ : با این لباس میخوای بیای ؟
ات : چشه مگه ؟
تهیونگ : هیچی فقط خیلی کوتاهه
ات : خب الان چیکار کنم ؟
تهیونگ : هیچی برو دیگه
ات : باشه دیگه اه هی غر بزن
ویو داخل ماشین
ات : تهیونگا............
تهیونگ : بله
ات : داریم کجا میریم ؟
تهیونگ : یه جایی
ات : باشه
یه دفعه گوشی ات زنگ خورد
ات : بله.............
☆ دخترم کجا رفتید نگران شدیم
ات : اومدیم بیرون مامان جون اجوما صبحانه حاضر کرده برید نوش جان کنید
☆ باشه مادر خداحافظ
ات : خداحافظ مامان جونم
تهیونگ : خب رسیدیم
ات : اینجا دیگه کجاست؟
دادمه دارد.......................
لایک ۷
کامنت ۷
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
ویو صبح
تهیونگ : ات بیدار شو دیگه زود باش
ات : باشه بابا اه خانم میاد
ویو ات
با صدای تهیونگ پاشدم و یه میکاپ ساده کردم و لباس پوشیدم
ات : بریم تهیونگا
تهیونگ : با این لباس میخوای بیای ؟
ات : چشه مگه ؟
تهیونگ : هیچی فقط خیلی کوتاهه
ات : خب الان چیکار کنم ؟
تهیونگ : هیچی برو دیگه
ات : باشه دیگه اه هی غر بزن
ویو داخل ماشین
ات : تهیونگا............
تهیونگ : بله
ات : داریم کجا میریم ؟
تهیونگ : یه جایی
ات : باشه
یه دفعه گوشی ات زنگ خورد
ات : بله.............
☆ دخترم کجا رفتید نگران شدیم
ات : اومدیم بیرون مامان جون اجوما صبحانه حاضر کرده برید نوش جان کنید
☆ باشه مادر خداحافظ
ات : خداحافظ مامان جونم
تهیونگ : خب رسیدیم
ات : اینجا دیگه کجاست؟
دادمه دارد.......................
لایک ۷
کامنت ۷
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
۹.۸k
۲۳ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.