سانا میره سمت خونه پارت ۶
سانا میره سمت خونه پارت ۶
پدر سانا:هوی دختر کجا بودی
سانا:بازار
پدر:اره تو راست میگی با کمربند سانا رو میزنه
زنگه در میخوره
یه مرد:هی عوضی فک کردی میتونی فرار کنی
یکی دیگه:درو باز کن
سانا میره تو اتاقش
اون مردا میان داخل
سانزو :که میخواستی پولای مارو برداری
سانا از لای در نگاه میکنه
مایکی:تو کی هستی بیا اینجا
سانا که فهمید مایکیه سریع اومد بیرون
همه :عه تویی که
کوکو :پیش این زندگی میکنی
سانا:اره پدر ناتنیمه
مایکی بیا این جا
سانا میره پیشه مایکی
مایکی در گوش سانا :اذیتت میکنه
سانا اره
مایکی :ما این دخترو با خودمون میبریم و لازم نیست پولی که دزدی رو بدی
مایکی فردا میام دنبالت
سانا باشه
مایکی و بقیه میرن
سانا میره وسایلشو جمع میکنه
پدر سانا ببخشید مجبوری بری
سانا نمیخوام برم ولی باید برم
«در واقعه سانا تو کو*ش عروسیه»
𓆩❤𓆪
پدر سانا:هوی دختر کجا بودی
سانا:بازار
پدر:اره تو راست میگی با کمربند سانا رو میزنه
زنگه در میخوره
یه مرد:هی عوضی فک کردی میتونی فرار کنی
یکی دیگه:درو باز کن
سانا میره تو اتاقش
اون مردا میان داخل
سانزو :که میخواستی پولای مارو برداری
سانا از لای در نگاه میکنه
مایکی:تو کی هستی بیا اینجا
سانا که فهمید مایکیه سریع اومد بیرون
همه :عه تویی که
کوکو :پیش این زندگی میکنی
سانا:اره پدر ناتنیمه
مایکی بیا این جا
سانا میره پیشه مایکی
مایکی در گوش سانا :اذیتت میکنه
سانا اره
مایکی :ما این دخترو با خودمون میبریم و لازم نیست پولی که دزدی رو بدی
مایکی فردا میام دنبالت
سانا باشه
مایکی و بقیه میرن
سانا میره وسایلشو جمع میکنه
پدر سانا ببخشید مجبوری بری
سانا نمیخوام برم ولی باید برم
«در واقعه سانا تو کو*ش عروسیه»
𓆩❤𓆪
۱.۳k
۲۸ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.