سناریو درخواستی
وقتی افسر پلیس هستی و اونا خیلی مخالفت میکنن که بیای بیرون از این کار و لی قبول نمیکنی و یه شب با سروز خونی میای خونه
نامجون : چیشده حالت خوبه ؟(نگران )
جین :مگه نگفتم این کار از پس تو بر نمیاد ؟(عصبی و ناراحت)
یونگی : بیا بریم بیمارستان... .دیگه هم حق نداری افسر شی
هوسوک: تو رو مینشونه یه جا بعد که زخم هاتو بست کلی دعوات میکنه
جیمین: مگه نمیگم این کار برات خطرناکه هانن الان میدونی چی سرت اومده (داد و عصبی)
ته ته : ا.ت حالت خوبه ؟
کوک : فوری میاد بغلت میکنه و میزارتت روی مبل و زخمات رو پانسمان میکنه
امیدوارم خوشتون اومده باشه 🍪🥛
نامجون : چیشده حالت خوبه ؟(نگران )
جین :مگه نگفتم این کار از پس تو بر نمیاد ؟(عصبی و ناراحت)
یونگی : بیا بریم بیمارستان... .دیگه هم حق نداری افسر شی
هوسوک: تو رو مینشونه یه جا بعد که زخم هاتو بست کلی دعوات میکنه
جیمین: مگه نمیگم این کار برات خطرناکه هانن الان میدونی چی سرت اومده (داد و عصبی)
ته ته : ا.ت حالت خوبه ؟
کوک : فوری میاد بغلت میکنه و میزارتت روی مبل و زخمات رو پانسمان میکنه
امیدوارم خوشتون اومده باشه 🍪🥛
۵۹۵
۲۷ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.