ادامه .......
ادامه .......
Part:8
=عووو پرنسس خانم چه خوشگل شدی تو این لباس،
+فوضولیش...
_ به ددیش رفته!
+ها؟!!!!
_هیچی عسلم غذات رو بخور،(با نیشخند به تهیونگ نگاه میکنه)
میدونستم برای اینکه حرص تهیونگ رو دربیاره اینطوری میکنه ،
ولی اصلا واضح نبود حرصی کردن تهیونگ به چه دلیله؟
بعد یکم خوردن:
+هومم خب دیگه من سیر شدم، فقط..چیزه میگم که جونکوک میشه ....عصری ببریم پاساژ،(با خجالت تمام)
_ براچی؟ ،(همون طور که نگاش به تهیونگ بود)
+ میخوام.....
_ لباس بخری،(هنوز نگاش به تهیونگه)
+هوم،
جونکوک از جاش بلند شد و رفت، این اولین باری بود که از یه نفر به جز بابام درخواست کرده بودم که برام یه چیزی بخره، اما دیگه من ماله جونکوک بودم و پدرم من رو به جونکوک فروخته بود، یکم اخمام رفت تو هم چرا بابام باید اینقدر آسون من رو به بخاطر پول میفروخت که یهو........
ادامه دارد.....
Part:8
=عووو پرنسس خانم چه خوشگل شدی تو این لباس،
+فوضولیش...
_ به ددیش رفته!
+ها؟!!!!
_هیچی عسلم غذات رو بخور،(با نیشخند به تهیونگ نگاه میکنه)
میدونستم برای اینکه حرص تهیونگ رو دربیاره اینطوری میکنه ،
ولی اصلا واضح نبود حرصی کردن تهیونگ به چه دلیله؟
بعد یکم خوردن:
+هومم خب دیگه من سیر شدم، فقط..چیزه میگم که جونکوک میشه ....عصری ببریم پاساژ،(با خجالت تمام)
_ براچی؟ ،(همون طور که نگاش به تهیونگ بود)
+ میخوام.....
_ لباس بخری،(هنوز نگاش به تهیونگه)
+هوم،
جونکوک از جاش بلند شد و رفت، این اولین باری بود که از یه نفر به جز بابام درخواست کرده بودم که برام یه چیزی بخره، اما دیگه من ماله جونکوک بودم و پدرم من رو به جونکوک فروخته بود، یکم اخمام رفت تو هم چرا بابام باید اینقدر آسون من رو به بخاطر پول میفروخت که یهو........
ادامه دارد.....
۱۶۷
۱۱ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.