🖤پادشاه من🖤 پارت 3

که یهو اجوما گفت همه جمع شید من اشکای یونا رو پاک کردم و گفتم
ا.ت : عزیزم دیگه گریه نکن حلش میکنیم
یونا : باشه زود باش بریم
از زبان ا.ت
رفتیم سمت سالت قشنگ 10 دقیقه راه بود تا رسیدیم وقتی رسیدیم نفس نفس میزدیم که اجوما گف

اجوما : مرتب وایسید و تعظیم کنید ارباب جئون و ارباب پارک و ارباب کیم تهیونگ بعد از یک هفته سفر کاری از امریکا برگشتن، اگر خطایی ازتون سر بزنه من میدونم با شما
خدمه ها : چشم
از زبان ا.ت

همه به ترتیب وایساده بودن و تعظیم میکردن اما ردیف جلو کاملا خالی بود چون هیچکس جرعت نداشت ردیف اول وایسده بلخره حق دارن خطرناک ترین و بیرحم ترین مافیای جهان جلوشونه. که یهو با صدای زشت و حال به هم زنه سویی به خودم اومدم

سویی : اهای برای چی اونجا وایسادین برید ردیف جلو
یونا : خدت چرا نمیری ردیف جلو وایسی
سویی : اونش به تو مربوط نیس
یونا : ببینم بهت ندادن انقدر دلت میخواد؟
سویی: هرهرهر خندیدم برو گمشو اونجا وایسا
یونا : نیشخند
ا.ت: یونا ول کن اون کرگدن بیا بریم وایسیم تا شوهرام نیومدن
یونا : انقدر زر نزن بیا بریم وایسیم

از زبان ا.ت

رفتیم وایسادیم که در عمارت باز شد و یهو کراش کراشا اومدن تو خدایا اخه چقدر میتونن اینا خوشگل باشن با اینکه نقاب زدن ولی مشخصه خیلی کراشن، همین طور. ر تو فکر بودم که.........