"عشق اجباری" پارت ۴
"عشق اجباری" پارت ۴
با شنیدن حرفش پدرم آهسته سرش رو تکون داد
پ.ر: موافقم
داشتن بین خودشون حرف میزدن که زیادی حوصله سر بر بود گوشیم زنگ خورد که یومی بود
از سرجام بلند شدم
رز : معذرت میخوام باید جوابشو بدم .
و به سمت در رفتم
بیرون رفتم و روی یکی از صندلی ها نشستم و جوابشو دادم
رز : بله
یومی: چیشدددد دیدیششش؟
رز: اهوم خیلی خوشتیپه
با دیدنش که داشت به سمتم میومد زود گفتم
رز: داره میاد پیشم بعدا حرف میزنم
یومی: جتما بهم بگیا چیا شد
رز: باشه
قطع کردم که کنارم اومد
هیونجین :میتونم بشینم ؟
سرمو آهسته تکون دادم اومد و کنارم نشست
هیونجین : از اونجایی که تصمیم گرفتن ما قراره ازدواج بکنیم ، پس باید خودمون رو جوری نشون بدیم که انگار خیلی همو دوست داریم
رز: تو از ازدواج با من راضی نیستی؟
رک و بدون هیچ تردیدی جوابمو داد
هیونجین : چرا باید با کسی که نمیشناسمش ازدواج بکنم و ازش راضی باشم ؟ میدونم که توهم این ازدواج رو دوست نداری پس به صلاحمونه که جوری خودمون رو نشون بدیم که انگار عاشقیم !
با شنیدن حرفش پدرم آهسته سرش رو تکون داد
پ.ر: موافقم
داشتن بین خودشون حرف میزدن که زیادی حوصله سر بر بود گوشیم زنگ خورد که یومی بود
از سرجام بلند شدم
رز : معذرت میخوام باید جوابشو بدم .
و به سمت در رفتم
بیرون رفتم و روی یکی از صندلی ها نشستم و جوابشو دادم
رز : بله
یومی: چیشدددد دیدیششش؟
رز: اهوم خیلی خوشتیپه
با دیدنش که داشت به سمتم میومد زود گفتم
رز: داره میاد پیشم بعدا حرف میزنم
یومی: جتما بهم بگیا چیا شد
رز: باشه
قطع کردم که کنارم اومد
هیونجین :میتونم بشینم ؟
سرمو آهسته تکون دادم اومد و کنارم نشست
هیونجین : از اونجایی که تصمیم گرفتن ما قراره ازدواج بکنیم ، پس باید خودمون رو جوری نشون بدیم که انگار خیلی همو دوست داریم
رز: تو از ازدواج با من راضی نیستی؟
رک و بدون هیچ تردیدی جوابمو داد
هیونجین : چرا باید با کسی که نمیشناسمش ازدواج بکنم و ازش راضی باشم ؟ میدونم که توهم این ازدواج رو دوست نداری پس به صلاحمونه که جوری خودمون رو نشون بدیم که انگار عاشقیم !
۹.۰k
۰۱ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.