فیک«دختر کوچولوی من» part 45
ته جون: بله چشم
ته: میبینمت…
(برمیگرده داخل اتاق)
ات: تهیونگ یکم استراحت کن احتمالا دیشب نخوابیدی
ته: من خوبم
ات: بعید میدونم
ته: چرا؟
ات: زیر چشمات گود شده
ته: خب…چیزی نیست
ات: تهیونگ بخاطر من حداقل یکم بخواب
ته: باشه اما قول بده اگه چیزی احتیاج داشتی بیدارم کنی
ات: باشه
ته: دوست دارم(میخوابه روی کاناپه بغل تخت)
ات:منم همینطور…
چند ساعت بعد:
ته:(کم کم چشماشو باز میکنه)
ات: بیدار شدی
ته: اره…حالت چطوره؟
ات: خوبم
ته: گشنته؟
ات: نه زیاد
ته: اگه گرسنت شد بگو برات غذا بگیرم
ات: باشه
ته: چقدر موهات داره بلند میشه میخوای یکم کوتاهشون کنی؟
ات: نه…اصلا ولی راستش میخوام کل موهامو رنگ کنم(تو گی خردی)
ته: نمیشه
ات: چرا؟
ته: هنوز کوچیکی
ات: اها برای رنگ مو کوچیکم ولی برای اینکه منو توی استخر بوسیدی کوچیک نبودم نه؟
ته: خب اون بحثش فرق داره
ات: به هر حال میخوام بکنم
ته: حالا چه رنگی میخوای بکنی؟
ات: بلوند روشن(همون بلوند خرابی خودمون)
ته: دیگه اصلا نمیشه
ات: من دیگه دارم میرم دبیرستان
ته: توی مدرستون مگه به رنگ مو گیر نمیدن؟
ات: میدن ولی خب مهم نیست
ته: ازم نخواه که با مدیر بابت این قضیه حرف بزنم
ات: ازت نخواستم
ته: ولی من موهای مشکیتو خیلی دوست دارم
ات: اما بلوند خیلی قشنگه
ته: مطمعنی پشیمون نمیشی؟
ات: اره
ته: میخوای فقط یکمشو رنگ کنی؟
ات: نه
ته: هرکاری خودت دوست داری بکن
ات: وقتی رفتیم کره انجامش میدم
ته: باشه…ساعت چنده؟
ات: تقریبا ۶ بعد ظهره
ته: وای حتما گرسنته چرا بیدارم نکردی چی برات بگیرم؟
ات: اروم…راستش دلم فست فود میخواد
ته: باشه…(سریع از اتاق میره بیرون)
ات: دیوونه…من حتی هنوز نگفتم چه غذایی میخوام
نیم ساعت بعد:
ته: عشق کوچولوی من؟(از پشت در میگه)
ات: اومدییی؟
ته: اره…بفرما اینم غذا
ات: اینهمه؟
ته: اخه نگفتی چی میخوای منم همرو گرفتم
ات: تلفن همراه…گوشی…راه ارتباطی هست
ته: خب چیه مگه همشونو بخور
ات: باشه مرسی(باخنده)
ته:(با لبخند به ات نگاه میکنه)
ات: باشه اینجوری نگام نکن منم دوستت دارم
ته: چطور میتونی چیزایی که تو ذهنم میگمو بخونی؟
ات: نمیدونم…راستی یه سوال بپرسم
ته: اره بگو
بنظرتون چه سوالی میخواد بپرسه؟😮💨
ته: میبینمت…
(برمیگرده داخل اتاق)
ات: تهیونگ یکم استراحت کن احتمالا دیشب نخوابیدی
ته: من خوبم
ات: بعید میدونم
ته: چرا؟
ات: زیر چشمات گود شده
ته: خب…چیزی نیست
ات: تهیونگ بخاطر من حداقل یکم بخواب
ته: باشه اما قول بده اگه چیزی احتیاج داشتی بیدارم کنی
ات: باشه
ته: دوست دارم(میخوابه روی کاناپه بغل تخت)
ات:منم همینطور…
چند ساعت بعد:
ته:(کم کم چشماشو باز میکنه)
ات: بیدار شدی
ته: اره…حالت چطوره؟
ات: خوبم
ته: گشنته؟
ات: نه زیاد
ته: اگه گرسنت شد بگو برات غذا بگیرم
ات: باشه
ته: چقدر موهات داره بلند میشه میخوای یکم کوتاهشون کنی؟
ات: نه…اصلا ولی راستش میخوام کل موهامو رنگ کنم(تو گی خردی)
ته: نمیشه
ات: چرا؟
ته: هنوز کوچیکی
ات: اها برای رنگ مو کوچیکم ولی برای اینکه منو توی استخر بوسیدی کوچیک نبودم نه؟
ته: خب اون بحثش فرق داره
ات: به هر حال میخوام بکنم
ته: حالا چه رنگی میخوای بکنی؟
ات: بلوند روشن(همون بلوند خرابی خودمون)
ته: دیگه اصلا نمیشه
ات: من دیگه دارم میرم دبیرستان
ته: توی مدرستون مگه به رنگ مو گیر نمیدن؟
ات: میدن ولی خب مهم نیست
ته: ازم نخواه که با مدیر بابت این قضیه حرف بزنم
ات: ازت نخواستم
ته: ولی من موهای مشکیتو خیلی دوست دارم
ات: اما بلوند خیلی قشنگه
ته: مطمعنی پشیمون نمیشی؟
ات: اره
ته: میخوای فقط یکمشو رنگ کنی؟
ات: نه
ته: هرکاری خودت دوست داری بکن
ات: وقتی رفتیم کره انجامش میدم
ته: باشه…ساعت چنده؟
ات: تقریبا ۶ بعد ظهره
ته: وای حتما گرسنته چرا بیدارم نکردی چی برات بگیرم؟
ات: اروم…راستش دلم فست فود میخواد
ته: باشه…(سریع از اتاق میره بیرون)
ات: دیوونه…من حتی هنوز نگفتم چه غذایی میخوام
نیم ساعت بعد:
ته: عشق کوچولوی من؟(از پشت در میگه)
ات: اومدییی؟
ته: اره…بفرما اینم غذا
ات: اینهمه؟
ته: اخه نگفتی چی میخوای منم همرو گرفتم
ات: تلفن همراه…گوشی…راه ارتباطی هست
ته: خب چیه مگه همشونو بخور
ات: باشه مرسی(باخنده)
ته:(با لبخند به ات نگاه میکنه)
ات: باشه اینجوری نگام نکن منم دوستت دارم
ته: چطور میتونی چیزایی که تو ذهنم میگمو بخونی؟
ات: نمیدونم…راستی یه سوال بپرسم
ته: اره بگو
بنظرتون چه سوالی میخواد بپرسه؟😮💨
۲۹.۵k
۱۹ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.