𝐂𝐫𝐢𝐦𝐢𝐧𝐚𝐥 [جنایتکار]
𝐂𝐫𝐢𝐦𝐢𝐧𝐚𝐥 [جنایتکار]
𝐒𝐞𝐚𝐬𝐨𝐧 𝟐
𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟐𝟎
ته: ات تو دیگه گریه نکن بچه بیشتر تحریک میشه که گریه کنه.
ات : بدش من كتش رو تنش کنم
دستم رو دراز کردم که تائه هیونگ رو بگیرم از بغلش اما با صدای جیغی که زد دستم رو عقب کشیدم
تائه هیونگ: با..با (سرش رو توی بغل تهیونگ قایم کرد)
ات: مامانی اذیت نكن بيا بغلم ......
(که دوباره شروع کرد به جیغ زدن )
ته: بده من كتش رو ......
کتش رو دادم دست تهیونگ و آروم تن بچه کرد ....... هیچ احساساتی بهش نشون نمیداد اما همین که بغلش کرده بود برام کافی بود برای منی که حتی دلیل این رفتارها رو نمی دونم منی که سه سال با همین رفتارهاش زندگی کردم و حتی دم نزدم ....... چون دوسش داشتم ... چون دوسش دارم
ات: ممنون ..... حالا میشه بدیش ببرمش
ته :وایسا لباسام رو عوض کنم خودمم میام ..... یه دقیقه صبر کن
ات : نمی خواد خودم میرم
ته :گفتم میام پس بشین سر جات و صبر کن
از نحوه حرف زدنش باهام دلم هر بار می گرفت باهام حرف نمیزد و اگر توی روز یک جمله بهم می گفت با لحن تحدید بود ......... همونطوری که تائه هیونگ بغلش بود رفت سمت اتاق لباس
تهیونگ ویو
با دیدین اشک توی چشمای ات فقط برای اینکه گریه بچه قطع نمیشه دیگه نتونستم تحمل کنم ...... تازه بعد از اینکه پسرم رو بغل کردم فهمیدم چقدر بی قراره و بدنش داغه .........ات فکر می کرد دفعه اولمه که تائه هیونگ رو بغل میکنم .... غافل از اینکه نمی دونه تا خود صبح باهاش بازی میکنم ...... هنوز بعد از گذشت سه سال نمی دونم تصمیمی که اون شب توی فرودگاه گرفتم درست بود یا نه ........ اما اگه بازم برگردم حاضرم به هر قیمتی که شده ات رو پیش خودم نگه دارم ........ یه خوبی که داشت این بود که فهمیدم ات واقعا از ته قلب دوستم داره ...... کارهایی که من باهاش کردم غیر قابل بخششه اما اون هنوز
کنارمه بدون زره ای پشیمونی ......... توی کل مسیر تائه هیونگ ازم جدا نمیشد و حتی موقع رانندگی بازم بغلم بود. ...... دیگه گریه نمی کردم اما بی تاب بود .........ات فقط بهم خیره شده بود ..... حق داشت توی این سه سال یک بارم جلوش به پسرمون نگاه نکرده بودم ......... دلم برای نوازش دستای گرمش برای اغوش پر از آرامشش برای اون لبخندها و خنده های از ته دل تنگ شده ....... اما این
تنها راهی که پیش خودم نگه اش دارم.........
𝐒𝐞𝐚𝐬𝐨𝐧 𝟐
𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟐𝟎
ته: ات تو دیگه گریه نکن بچه بیشتر تحریک میشه که گریه کنه.
ات : بدش من كتش رو تنش کنم
دستم رو دراز کردم که تائه هیونگ رو بگیرم از بغلش اما با صدای جیغی که زد دستم رو عقب کشیدم
تائه هیونگ: با..با (سرش رو توی بغل تهیونگ قایم کرد)
ات: مامانی اذیت نكن بيا بغلم ......
(که دوباره شروع کرد به جیغ زدن )
ته: بده من كتش رو ......
کتش رو دادم دست تهیونگ و آروم تن بچه کرد ....... هیچ احساساتی بهش نشون نمیداد اما همین که بغلش کرده بود برام کافی بود برای منی که حتی دلیل این رفتارها رو نمی دونم منی که سه سال با همین رفتارهاش زندگی کردم و حتی دم نزدم ....... چون دوسش داشتم ... چون دوسش دارم
ات: ممنون ..... حالا میشه بدیش ببرمش
ته :وایسا لباسام رو عوض کنم خودمم میام ..... یه دقیقه صبر کن
ات : نمی خواد خودم میرم
ته :گفتم میام پس بشین سر جات و صبر کن
از نحوه حرف زدنش باهام دلم هر بار می گرفت باهام حرف نمیزد و اگر توی روز یک جمله بهم می گفت با لحن تحدید بود ......... همونطوری که تائه هیونگ بغلش بود رفت سمت اتاق لباس
تهیونگ ویو
با دیدین اشک توی چشمای ات فقط برای اینکه گریه بچه قطع نمیشه دیگه نتونستم تحمل کنم ...... تازه بعد از اینکه پسرم رو بغل کردم فهمیدم چقدر بی قراره و بدنش داغه .........ات فکر می کرد دفعه اولمه که تائه هیونگ رو بغل میکنم .... غافل از اینکه نمی دونه تا خود صبح باهاش بازی میکنم ...... هنوز بعد از گذشت سه سال نمی دونم تصمیمی که اون شب توی فرودگاه گرفتم درست بود یا نه ........ اما اگه بازم برگردم حاضرم به هر قیمتی که شده ات رو پیش خودم نگه دارم ........ یه خوبی که داشت این بود که فهمیدم ات واقعا از ته قلب دوستم داره ...... کارهایی که من باهاش کردم غیر قابل بخششه اما اون هنوز
کنارمه بدون زره ای پشیمونی ......... توی کل مسیر تائه هیونگ ازم جدا نمیشد و حتی موقع رانندگی بازم بغلم بود. ...... دیگه گریه نمی کردم اما بی تاب بود .........ات فقط بهم خیره شده بود ..... حق داشت توی این سه سال یک بارم جلوش به پسرمون نگاه نکرده بودم ......... دلم برای نوازش دستای گرمش برای اغوش پر از آرامشش برای اون لبخندها و خنده های از ته دل تنگ شده ....... اما این
تنها راهی که پیش خودم نگه اش دارم.........
۱۵.۱k
۰۸ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.