[پارت25]
[پارت25]
ا/ت: او اره راست میگی
شوگا: تهیونگ کی میاد
ا/ت: نمی دونم
شوگا: آها اوکی
جیهوپ: ا/ت ی چیزی بیار بخوریم
ا/ت: خودت برو
جیهوپ: باشه
جیمین: ا/ت با یونتان آشنا شدی
ا/ت: اره خیلی باحاله
جیمین: اره تهیونگم خیلی دوسش داره
ا/ت: این ک معلومه
نامجون: چند وقته ک با تهیونگ دوست شدی
ا/ت: خب خیلی وقت نیست ک باهم دوست شدیم شاید ی سه چهار هفته ای
نامجون: آها
ا/ت: اوهوم
جین: بار اول ک همو دیدین چ اتفاقی بینتون افتاد
ا/ت: خب اتفاق جالبی بینمون نیوفتاد
جین: آها اوکی
جیمین: ا/ت هنوز میری دانشگاه
ا/ت: خب ن خیلی وقته ک نرفتم خسته دانشگاهم
جیمین: اما باید بری
ا/ت: خب تا ببینم چی میشه
جیمین: آفرین برو
ا/ت: باشه
جیمین: حالا کی میری
ا/ت: تا یکم خوب تر شم
جیمین: او اره بد ک خوب شدی برو
ا/ت: باشه
جین: ا/ت میری دانشگاه
ا/ت: اره میرم
جین: او خوبه
نامجون: درستم خوبه
ا/ت: ای بگی نگی
نامجون: سعی کن خوب درس بخونی
ا/ت: باشه
درحال حرف زدن بودیم ک یکی در زد بد گفتم
ا/ت: بنظرم تهیونگ اومده برم درو باز کنم
درو باز کردم تهیونگ بود اومد داخل درو بستم و پشت سرش رفتم..رفتم پیشش نشستم
تهیونگ: بچه ها ا/تو ک ازیت نکردین
ا/ت: نوچ
شوگا: نه
تهیونگ: اوکی
تهیونگ: چیزی میخورین برم براتون بیارم
شوگا: نه
جیهوپ: آب میخوام
تهیونگ:باشه
جونگکوک: شیرموز
تهیونگ: مثل همیشه شیرموز
جونگکوک: اره😹
جین: من چیزی نمیخوام
نامجون:منم همین طور
جیمین: منم آب میخوام
تهیونگ:اوکی
تهیونگ: فقط شیرموزو آب بیارم دیگه چیزی نمیخواین ا/ت تو چیزی نمیخوای
ا/ت: ن نمیخوام ممنون اگر خواستم خودم میرم
تهیونگ: باشه
ا/ت: تهیونگ تهیونگ
تهیونگ: بله بله
ا/ت: میگم دستشویی کجاست
تهیونگ: خب همین راه رو مستقیم برو بد بپچ سمت چپ اونجا دستشویه
ا/ت: ممنون
رفتم دستشویی دو روز بود ک نرفته بودم و واقعا داشتم می پوکیدم نزدیک نیم ساعت تو دستشویی و هم زمان سرم تو گوشی بود بد یکی در زد گفت مگه نمیخوای بیایی بیرون نیم ساعته داری چیکار می کنی همینو ک گفت زود اومدم بیرون دیدم کسی پشت در نیست با خودم گفتم ینی دیوونه شدم داشتم می رفتم پیش تهیونگ اینا وقتی رسیدم هیچ کس نبود رفتم رو مبلا نشستم ی دو سه دقیقه بدون هیچ کاری همون جا نشسته بودم داد زدم گفتم بچه ها کجایین بیاین دیگه حوصلم سر رفته بد یهو برق رفت ترسیدم رفتم سمت پنجره دیدم همه خونه ها ک برقشونو هست چرا اینجا برق نیست بر گشتم دیدم یکی با سرعت زیاد دوید رفت اون ور خیلی ترسیدم از جایی خونه صدای ترسناک در میومد گفتم بس کنین این بازی کثیفو بیاین بیرون دیگه رفتم رو مبلا نشستم یهو یکی پامو گرفت با صدای بلند جیغ زدم
ا/ت: ت......تو.......کی هستی بیا بیرون
ا/ت: چرا جواب نمی دی
ا/ت: نگاه کن فوش میدما
ا/ت: او اره راست میگی
شوگا: تهیونگ کی میاد
ا/ت: نمی دونم
شوگا: آها اوکی
جیهوپ: ا/ت ی چیزی بیار بخوریم
ا/ت: خودت برو
جیهوپ: باشه
جیمین: ا/ت با یونتان آشنا شدی
ا/ت: اره خیلی باحاله
جیمین: اره تهیونگم خیلی دوسش داره
ا/ت: این ک معلومه
نامجون: چند وقته ک با تهیونگ دوست شدی
ا/ت: خب خیلی وقت نیست ک باهم دوست شدیم شاید ی سه چهار هفته ای
نامجون: آها
ا/ت: اوهوم
جین: بار اول ک همو دیدین چ اتفاقی بینتون افتاد
ا/ت: خب اتفاق جالبی بینمون نیوفتاد
جین: آها اوکی
جیمین: ا/ت هنوز میری دانشگاه
ا/ت: خب ن خیلی وقته ک نرفتم خسته دانشگاهم
جیمین: اما باید بری
ا/ت: خب تا ببینم چی میشه
جیمین: آفرین برو
ا/ت: باشه
جیمین: حالا کی میری
ا/ت: تا یکم خوب تر شم
جیمین: او اره بد ک خوب شدی برو
ا/ت: باشه
جین: ا/ت میری دانشگاه
ا/ت: اره میرم
جین: او خوبه
نامجون: درستم خوبه
ا/ت: ای بگی نگی
نامجون: سعی کن خوب درس بخونی
ا/ت: باشه
درحال حرف زدن بودیم ک یکی در زد بد گفتم
ا/ت: بنظرم تهیونگ اومده برم درو باز کنم
درو باز کردم تهیونگ بود اومد داخل درو بستم و پشت سرش رفتم..رفتم پیشش نشستم
تهیونگ: بچه ها ا/تو ک ازیت نکردین
ا/ت: نوچ
شوگا: نه
تهیونگ: اوکی
تهیونگ: چیزی میخورین برم براتون بیارم
شوگا: نه
جیهوپ: آب میخوام
تهیونگ:باشه
جونگکوک: شیرموز
تهیونگ: مثل همیشه شیرموز
جونگکوک: اره😹
جین: من چیزی نمیخوام
نامجون:منم همین طور
جیمین: منم آب میخوام
تهیونگ:اوکی
تهیونگ: فقط شیرموزو آب بیارم دیگه چیزی نمیخواین ا/ت تو چیزی نمیخوای
ا/ت: ن نمیخوام ممنون اگر خواستم خودم میرم
تهیونگ: باشه
ا/ت: تهیونگ تهیونگ
تهیونگ: بله بله
ا/ت: میگم دستشویی کجاست
تهیونگ: خب همین راه رو مستقیم برو بد بپچ سمت چپ اونجا دستشویه
ا/ت: ممنون
رفتم دستشویی دو روز بود ک نرفته بودم و واقعا داشتم می پوکیدم نزدیک نیم ساعت تو دستشویی و هم زمان سرم تو گوشی بود بد یکی در زد گفت مگه نمیخوای بیایی بیرون نیم ساعته داری چیکار می کنی همینو ک گفت زود اومدم بیرون دیدم کسی پشت در نیست با خودم گفتم ینی دیوونه شدم داشتم می رفتم پیش تهیونگ اینا وقتی رسیدم هیچ کس نبود رفتم رو مبلا نشستم ی دو سه دقیقه بدون هیچ کاری همون جا نشسته بودم داد زدم گفتم بچه ها کجایین بیاین دیگه حوصلم سر رفته بد یهو برق رفت ترسیدم رفتم سمت پنجره دیدم همه خونه ها ک برقشونو هست چرا اینجا برق نیست بر گشتم دیدم یکی با سرعت زیاد دوید رفت اون ور خیلی ترسیدم از جایی خونه صدای ترسناک در میومد گفتم بس کنین این بازی کثیفو بیاین بیرون دیگه رفتم رو مبلا نشستم یهو یکی پامو گرفت با صدای بلند جیغ زدم
ا/ت: ت......تو.......کی هستی بیا بیرون
ا/ت: چرا جواب نمی دی
ا/ت: نگاه کن فوش میدما
۵۸۹.۸k
۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.