19
بچه ها ادامه فیک *وقتی اون بچه میخواست ولی تو نه*رو توی کامنت نوشتم برین بخونین اگه خوشتون اومد اون پست رو لایک کنید
****************************************************************ویو کوک
رفتم درو باز کردم دیدم زنعمو هست
_سلام زنعمو کاری داشتین
م ات:سلام عزیزم ببخشید که مزاحمت شدم دیدم که چراغ اتاقت روشنه برا همین اومدم پیشت
_بفرماییید میشنوم
م ات: ببین پسرم برای یکی ا ز دوستای خانوادگیمون یه مشکل بزرگی افتاده مشکل اینجاست که اون توی لندن زندگی میکنه و احتمال اینکه از دنیا بره زیاده،برای همین ما تصمیم گرفتیم که بریم لندن و
_امشب؟؟؟؟؟!!!!
م ات:متاسفانه اره
_پس چرا مامانم بهم نگفت
م ات: الان بهت میگم...چون که ما قراره تقریبا 1 ماه یا بیشتر لندن بمونیم..ات رو به تو میسپارم..چون بهت اعتماد دارم اینکارو کردم و..خب هنوز به ات نگفتم چون خوابیده منم توی اتاقش براش یه یادداشت گذاشتم فردا که بیدار شد بهش بگو که حتما اونو بخونه(بچه ها میدونم که پسرای فامیل هاتون شبیه پی پی هستن برای منم همینه
ولی برای ات اینجور نیست چون کوک پسر عموشه)
_ولی زنعمو بنظرتون 1 ماه زیاد نیست
م ات:ببخشید ولی مجبوریم(بغلشو باز میکنه که کوک رو بغل کنه)
1 ساعت بعد
بعد از اینکه از همه خداحافظی کردم و اونها رفتن منم به سمت طبقه بالا رفتم که برم پیش ات...درو اروم باز کردم و دیدم مثل فرشته ها خوابیده..رفتم سمتش و یه نامه که رو میز بود رو خوندم
«سلام دختر قشنگم الان که داری اینو میخونی ما توی لندن هستیم من اینو برات نوشتم که سردرگم و گیج نشی ما به دلایلی مجبور شدیم که بریم لندن که میتونی اون دلیل ها رو از کوک بپرسی ..ما تا یکی دو ماه دیگه میایم و ازت میخوام که تا اون لحظه یه دختر خانوم و زیبا بمونی .ازت میخوام که با کوک بسازی و باهم دعوا نکنید اگه هم پریود شدی و به چیزی نیاز داشتی به کوک بگو چون تاریخ پریودی تو 2 روز دیگه هست و امیدوارم که به خودت برسی و چیز های مقوی بخوری»
و..........
نامه رو سر جاش گذاشتم و رفتم کنار ات دراز کشیدم و نگاهش میکردم
که منم کم کم خوابم برد.. وقتی بیدار شدم ساعت 6 بود واییی خدا ات 1 ساعت دیگه بیدار میشه من چجوری بهشو بگم..
سریع رفتم توی اتاق خودم و دوش گرفتم و حاضر شدم و رفتم پایین و به خدمتکارا گفتم که چه صبحونه ای درست کنن و بهشون گفتم که مرخص هستن.
رفتم توی اتاق ات و دیدم که بیداره و داره با گوشیش ورر میره
تق تق
+بیا تو
_صبح بخیر
+حیییح توییی کوک امم صبح تو هم بخیر ببخشید فکر کردم اجوما هست
_ن بابا اشکال نداره دیشب خوب خوابیدی
+اره تو چطور
_خب راستش من دیشب ساعت 3 خوابیدم و 6 بیدار شدم
+چراااا؟
_خب دیشب یه اتفاقی افتاد
+چه اتفاقی
_میخوام رک باشم....امممم همه دیشب رفتن لندن
+چیی؟لندن ؟چرا؟چرا به من چیزی نگفتن؟
_چون تو خواب بودی
+خب کی برمیگردن
_شاید 1 هفته یا بیشتر
+چیییییییییییییییییی؟یعنی چییییییییی؟ (باز هم گریه اش شروع شد)
_ات گریه نکن برمیگردن..یک ماه مثل جت میگذره
+هقققققققققققققققققققققققققق.
رفتم سمت ات و بغلش کردم اونم بغلم کرد و گریه میکرد حس خوبی داشت و بوی خوبی میداد ولی الان ناراحت بود و جای لذت بردن نبود
+کوک(با گریه)
_بله
+من چیکار کنمممممم یک ماه خیلیییییییی زیاده
_ات مامان بابای منم رفتن .........به این فکر کن که میتونی کلی خوش بگذرونی........حالا دیگه گریه نکن باشه
****************************************************************ویو کوک
رفتم درو باز کردم دیدم زنعمو هست
_سلام زنعمو کاری داشتین
م ات:سلام عزیزم ببخشید که مزاحمت شدم دیدم که چراغ اتاقت روشنه برا همین اومدم پیشت
_بفرماییید میشنوم
م ات: ببین پسرم برای یکی ا ز دوستای خانوادگیمون یه مشکل بزرگی افتاده مشکل اینجاست که اون توی لندن زندگی میکنه و احتمال اینکه از دنیا بره زیاده،برای همین ما تصمیم گرفتیم که بریم لندن و
_امشب؟؟؟؟؟!!!!
م ات:متاسفانه اره
_پس چرا مامانم بهم نگفت
م ات: الان بهت میگم...چون که ما قراره تقریبا 1 ماه یا بیشتر لندن بمونیم..ات رو به تو میسپارم..چون بهت اعتماد دارم اینکارو کردم و..خب هنوز به ات نگفتم چون خوابیده منم توی اتاقش براش یه یادداشت گذاشتم فردا که بیدار شد بهش بگو که حتما اونو بخونه(بچه ها میدونم که پسرای فامیل هاتون شبیه پی پی هستن برای منم همینه
ولی برای ات اینجور نیست چون کوک پسر عموشه)
_ولی زنعمو بنظرتون 1 ماه زیاد نیست
م ات:ببخشید ولی مجبوریم(بغلشو باز میکنه که کوک رو بغل کنه)
1 ساعت بعد
بعد از اینکه از همه خداحافظی کردم و اونها رفتن منم به سمت طبقه بالا رفتم که برم پیش ات...درو اروم باز کردم و دیدم مثل فرشته ها خوابیده..رفتم سمتش و یه نامه که رو میز بود رو خوندم
«سلام دختر قشنگم الان که داری اینو میخونی ما توی لندن هستیم من اینو برات نوشتم که سردرگم و گیج نشی ما به دلایلی مجبور شدیم که بریم لندن که میتونی اون دلیل ها رو از کوک بپرسی ..ما تا یکی دو ماه دیگه میایم و ازت میخوام که تا اون لحظه یه دختر خانوم و زیبا بمونی .ازت میخوام که با کوک بسازی و باهم دعوا نکنید اگه هم پریود شدی و به چیزی نیاز داشتی به کوک بگو چون تاریخ پریودی تو 2 روز دیگه هست و امیدوارم که به خودت برسی و چیز های مقوی بخوری»
و..........
نامه رو سر جاش گذاشتم و رفتم کنار ات دراز کشیدم و نگاهش میکردم
که منم کم کم خوابم برد.. وقتی بیدار شدم ساعت 6 بود واییی خدا ات 1 ساعت دیگه بیدار میشه من چجوری بهشو بگم..
سریع رفتم توی اتاق خودم و دوش گرفتم و حاضر شدم و رفتم پایین و به خدمتکارا گفتم که چه صبحونه ای درست کنن و بهشون گفتم که مرخص هستن.
رفتم توی اتاق ات و دیدم که بیداره و داره با گوشیش ورر میره
تق تق
+بیا تو
_صبح بخیر
+حیییح توییی کوک امم صبح تو هم بخیر ببخشید فکر کردم اجوما هست
_ن بابا اشکال نداره دیشب خوب خوابیدی
+اره تو چطور
_خب راستش من دیشب ساعت 3 خوابیدم و 6 بیدار شدم
+چراااا؟
_خب دیشب یه اتفاقی افتاد
+چه اتفاقی
_میخوام رک باشم....امممم همه دیشب رفتن لندن
+چیی؟لندن ؟چرا؟چرا به من چیزی نگفتن؟
_چون تو خواب بودی
+خب کی برمیگردن
_شاید 1 هفته یا بیشتر
+چیییییییییییییییییی؟یعنی چییییییییی؟ (باز هم گریه اش شروع شد)
_ات گریه نکن برمیگردن..یک ماه مثل جت میگذره
+هقققققققققققققققققققققققققق.
رفتم سمت ات و بغلش کردم اونم بغلم کرد و گریه میکرد حس خوبی داشت و بوی خوبی میداد ولی الان ناراحت بود و جای لذت بردن نبود
+کوک(با گریه)
_بله
+من چیکار کنمممممم یک ماه خیلیییییییی زیاده
_ات مامان بابای منم رفتن .........به این فکر کن که میتونی کلی خوش بگذرونی........حالا دیگه گریه نکن باشه
۶.۹k
۱۶ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.