(:Gone:) Part16

وارد شدیم که دیدم حسابی شلوغه
- : چقد پرجمعیَتین
+ : اوهوم
رفتیم کنار میز مامانوبابای کوک و نشستیم
م/ک: پسرم کی میخواین ازدواج کنین
+ : خب بهش فکر نکردیم
ب/ک : هرچه زودتر بهتر
- : آره خیلی عالی میشه
م/ک : خب دخترم امیدوارم باهم خوشبخت باشین ولی یک نصیحت مادرانه از طرف من اگه بخوای کار سانارو بکنی خودم پوستتو میکنم
- : نه من با سانا فرق دارم من واقعا باتمام وجودم کوک رو دوست دارم
ب/ک : چه عالی
(پرش به آخرای مهمونی )
کوک و ا/ت از بقیه مهمونا خدافظی کردن و رفتن توی ماشین
- : واییی خیلی خسته شدم
+ : منم همینطور
- : واییی کووووووووک 😱
+ :جانم چیشده
- : غذا غذا کوک غذا ها رو گاز بودهههه خدایاااا
+ : چییییی
کوک سریع با سرعت میرونه به سمت خونه 10 مین بعد میرسن خونه ا/ت با عجله میره خونه که میبینه بله غذا سوخته روی گاز خونه رو دود برداشته سریع زیر گازو خاموش کرد
- : خوب شد زیر گازو کم کردم وگرنه خونه آتیش میگیرفت ایشششش حالا چجوری تمیزش کنم😖
میره دره حیاط و پنجره هارو باز میکنه
- : 😳😮
و ا/تو میبینه درحال غرزدن
- : کوککک میشه کمکم کنی تمیزش کنم
+ : ولش کن میگم فردا بیان تمیزش کنن بیا لباساتو عوض کن حرص نخور چیزی نشده که
- : وایییی خدااایا ریلکسی تورو کجای دلم بزارم 😱
+ :😅
میرن بالا که لباساشونو دربیارن که کوک میبینه ا/ت همینجوری با خودش کلنجار میره و لباساشو درمیاره
ا/ت که لباساشو درآورد کوک از پشت بغلش میکنه
+ : گفتم چیزی نشده نگران نباش خب هوم
- : باشه
+ :خوبه امشب گشنم نیست تو چی
- : منم گشنم نیست
+ : اوکی پس بیا بخوابیم خستم
و درآغوش هم به خواب عمیق میرن
_______________________________________
هوفففف شرایطا تا 15 لایک بود ولی دلم نیومد نزارم ببینین من چقد مهربونم😂یکم شرایطا رو کم کردم
اعم خب شرایطا
کامنت :8
لایک: 12