قدرت عشق Part 26
اون اون خانم چوی بود
(بچه ها اگه یادتون باشه خانم چوی همون مامان رانگ بود)
از زبان رانگ
رفتم بیرون یکم خرید کنم
ولی وقتی وارد خونه شدم دیدم هانا داره وسایلاش رو جمع می کنه و سرو وضعش نا مرتبه
رانگ ـ هانا چیشده
هانا ـ. ........
رانگ ـ هانا دارم می گم چی شده چرا جوابم رو نمیدی
هانا ـ دیگه نمی خوام اینحا زندگی کنم
(با داد)
رانگ ـ چرا داد میزنی
هانا ـ چون ازت بدم میاد دیگه نمی خوام پیشت باشم
رانگ ـ داری شوخی می کنی دیگه
هانا ـ بنظرت من با این سر و وضعم با تو شوخی دارم الا هم از سر راهم برو کنار می خوام برم
رانگ. عه فکر کردی من همینطور میزارم بری
هانا. مثلا می خوای چیکار کنی ها
رانگ. توی این چند دقیقه که من نبودم چی شد چت شده چرا این جوری می کنی (با بغض)
هانا ـ نمی دونم دیگه نمی خوام با تو باشم ازت بدم میاد
رانگ ـ تا نگی چی شده از جام تکون نمی خورم
(بچه ها اگه یادتون باشه خانم چوی همون مامان رانگ بود)
از زبان رانگ
رفتم بیرون یکم خرید کنم
ولی وقتی وارد خونه شدم دیدم هانا داره وسایلاش رو جمع می کنه و سرو وضعش نا مرتبه
رانگ ـ هانا چیشده
هانا ـ. ........
رانگ ـ هانا دارم می گم چی شده چرا جوابم رو نمیدی
هانا ـ دیگه نمی خوام اینحا زندگی کنم
(با داد)
رانگ ـ چرا داد میزنی
هانا ـ چون ازت بدم میاد دیگه نمی خوام پیشت باشم
رانگ ـ داری شوخی می کنی دیگه
هانا ـ بنظرت من با این سر و وضعم با تو شوخی دارم الا هم از سر راهم برو کنار می خوام برم
رانگ. عه فکر کردی من همینطور میزارم بری
هانا. مثلا می خوای چیکار کنی ها
رانگ. توی این چند دقیقه که من نبودم چی شد چت شده چرا این جوری می کنی (با بغض)
هانا ـ نمی دونم دیگه نمی خوام با تو باشم ازت بدم میاد
رانگ ـ تا نگی چی شده از جام تکون نمی خورم
۱۱.۱k
۱۲ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.