فیک🥀 رز سیاه🥀
فیک🥀 رز سیاه🥀
(ا/ت)
خوب هاییی من ا/تم و ۱۷ سالمه تازه رفتم کلاس دوازدهم و اولین روز مدرسمه😐
ا/ت ویو
خوب داشتم خواب خوب میدیدم تقریبا اتفاقی که توی خوابم افتاد یکی از رویاهام بود و هیچ وقت نمیخواستم از اون خواب پاشم
دیدم یکی تو خواب داره میدوعه سمتم منم میدوییدم چون نمیدونستم کیه اونم با دمپایی(گایز مامانش بوده😂)
یه هو دیدم مامانم داره صدام میکنه با بالشت داره میزنه منو که پاشووو
(مامان ات و مم ت مینویسم)
مم ت: اتتتت پاشوو دیگههه روز اول مدرست دیر میرسییی هااا
اوفففف مامان پنج دقیقه دیگه لطفااااا (این منم😂)
مم ت: نه نمیشه پاشووو نیم ساعته دارم صدات میکنم دیگه پنج دقیقه روش که میشه ساعت هفت
ا/ت: اوففف..... باشه الان پا میشم
مم ت: باشه پاشییی هااا دوباره نخوابی
ا/ت: باشههههههههه
پاشدم لباس پوشیدم یه کم هم کراواتم رو شل کردم چون داشت خفم میکرد رفتم پایین مامانم چپ چپ نگام کرد
ا/ت: صب بخ... عاممم مامان؟... چرا اینجوری نگام میکنی؟
مم ت: کراواتت.... سریع!(با داد)
ا/ت:(یه کوچولو ترسید ولی به رو نیاورد.)...باشه
راستی بچه ها خانواده ات خیلی پولدارن و خیلی رسمی ولی ات خیلی شیطونه و خانوادش خیلی تمیز و مرتب دیدین بعضی ها وسواس تمیزی دارن خانواده ات همینه ولی ات نه
رفتم از این رفتار مامانم متنفرم همش جلوی همه منو ضایع میکنه همچین چیزی رو دوست ندارم اصلاااا همش به داداشم اهمیت میده (داداشش شش سال ازش بزرگ تره)
داشتم میرفتم که شونم خورد به یه پسره
بگم که اصلا به لباسش توجه نکرد
ادامه دارد•••••
(ا/ت)
خوب هاییی من ا/تم و ۱۷ سالمه تازه رفتم کلاس دوازدهم و اولین روز مدرسمه😐
ا/ت ویو
خوب داشتم خواب خوب میدیدم تقریبا اتفاقی که توی خوابم افتاد یکی از رویاهام بود و هیچ وقت نمیخواستم از اون خواب پاشم
دیدم یکی تو خواب داره میدوعه سمتم منم میدوییدم چون نمیدونستم کیه اونم با دمپایی(گایز مامانش بوده😂)
یه هو دیدم مامانم داره صدام میکنه با بالشت داره میزنه منو که پاشووو
(مامان ات و مم ت مینویسم)
مم ت: اتتتت پاشوو دیگههه روز اول مدرست دیر میرسییی هااا
اوفففف مامان پنج دقیقه دیگه لطفااااا (این منم😂)
مم ت: نه نمیشه پاشووو نیم ساعته دارم صدات میکنم دیگه پنج دقیقه روش که میشه ساعت هفت
ا/ت: اوففف..... باشه الان پا میشم
مم ت: باشه پاشییی هااا دوباره نخوابی
ا/ت: باشههههههههه
پاشدم لباس پوشیدم یه کم هم کراواتم رو شل کردم چون داشت خفم میکرد رفتم پایین مامانم چپ چپ نگام کرد
ا/ت: صب بخ... عاممم مامان؟... چرا اینجوری نگام میکنی؟
مم ت: کراواتت.... سریع!(با داد)
ا/ت:(یه کوچولو ترسید ولی به رو نیاورد.)...باشه
راستی بچه ها خانواده ات خیلی پولدارن و خیلی رسمی ولی ات خیلی شیطونه و خانوادش خیلی تمیز و مرتب دیدین بعضی ها وسواس تمیزی دارن خانواده ات همینه ولی ات نه
رفتم از این رفتار مامانم متنفرم همش جلوی همه منو ضایع میکنه همچین چیزی رو دوست ندارم اصلاااا همش به داداشم اهمیت میده (داداشش شش سال ازش بزرگ تره)
داشتم میرفتم که شونم خورد به یه پسره
بگم که اصلا به لباسش توجه نکرد
ادامه دارد•••••
۴.۰k
۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.