رئیس کیم خشن 1 part
با چشمای نیمه باز نگاهی به ساعت روی گوشیم انداختم
چشمام گرد شد
دستپاچه از روی تخت بلند شدم
رفتم سمت دستشویی و کارای لازمو کردم
اومدم بیرون و به سمت کمد لباس هام رفتم
یه پیراهن سفید با یه شلوار مشکی پوشیدم
ساعتمو انداختم توی دستم
عطر تلخی زدم و کراواتمو بستم
از پله ها رفتم پایین و یه قهوه خوردم
سوییچ ماشین رو از روی میز برداشتم
کیفمو انداختم روی شونه هام
بوت هامو پوشیدم و از خونه رفتم بیرون
سوار ماشین شدم
و به سمت شرکت جدیدی که قرار بود توش کار کنم رفتم
بعد از 30 مین بالاخره رسیدم
از ماشین پیاده شدم
کیفمو برداشتم و وارد شرکت شدم
به همه تعظیمی کردم
رفتم سمت میز منشی
نفسمو دادم بیرون و نگاهی به ساعت روی دستم کردم
نگاهمو دادم به منشی
صدامو صاف کردم
( علامت منشی • )
+عذر خواهی میکنم، اتاق رئیس کیم کجاست؟
•طبقه ی بالا مستقیم سمت چپ
سری تکون میدم
تعظیمی میکنم
+ممنونم
از پله ها میرم بالا
به طبق همون چیزی که منشی گفت میرم که به اتاق رئیس کیم میرسم
نفس عمیقی میکشم
در میزنم
+میتونم بیام؟
منتظر جوابش بودم
که یهو در باز شد
ترسیدم و کمی رفتم عقب
تعظیمی کردم
+سلام رئیس کیم
کمی رفت کنار
_منشی جدیدم درسته؟ بیا تو
سری تکون میدم
وارد اتاقش شدم
کل محوطه رو بوی سوجو فرا گرفته بود
روی صندلی کنار میزش نشستم
داشتم به اطراف نگاه میکردم
که با صداش به خودم اومدم
_این فرم رو پر کنید خانم..
دستپاچه نگاهی بهش انداختم
+سون هی..هوانگ سون هی
_خب خانم سون هی این فرم رو پر کنید
سری تکون دادم
+چشم
داشتم فرم رو پر میکردم
که کسی در زد
_بفرمایید
با ورودش چشمام گرد شد
او..اون برادرم بود..برادری که 7 سال پیش بر اثر تصادف مرده بود..چ..چطور الان..زندس؟
با تعجب بهم نگاه کرد
( علامت جیمین × )
×کیم، این خانم منشی جدیدته؟
_اره خودشه
×خوبه
دیگه نتونستم تحمل کنم
باورم نمیشد..اما اون حتی منو یادش نمیومد..
چشمام داشت سیاهی میرفت
جلوشو نگرفتم
ناخوداگاه افتادم زمین
صدا های زیادی توی گوشم میپیچید و..
ادامه دارد..!
چشمام گرد شد
دستپاچه از روی تخت بلند شدم
رفتم سمت دستشویی و کارای لازمو کردم
اومدم بیرون و به سمت کمد لباس هام رفتم
یه پیراهن سفید با یه شلوار مشکی پوشیدم
ساعتمو انداختم توی دستم
عطر تلخی زدم و کراواتمو بستم
از پله ها رفتم پایین و یه قهوه خوردم
سوییچ ماشین رو از روی میز برداشتم
کیفمو انداختم روی شونه هام
بوت هامو پوشیدم و از خونه رفتم بیرون
سوار ماشین شدم
و به سمت شرکت جدیدی که قرار بود توش کار کنم رفتم
بعد از 30 مین بالاخره رسیدم
از ماشین پیاده شدم
کیفمو برداشتم و وارد شرکت شدم
به همه تعظیمی کردم
رفتم سمت میز منشی
نفسمو دادم بیرون و نگاهی به ساعت روی دستم کردم
نگاهمو دادم به منشی
صدامو صاف کردم
( علامت منشی • )
+عذر خواهی میکنم، اتاق رئیس کیم کجاست؟
•طبقه ی بالا مستقیم سمت چپ
سری تکون میدم
تعظیمی میکنم
+ممنونم
از پله ها میرم بالا
به طبق همون چیزی که منشی گفت میرم که به اتاق رئیس کیم میرسم
نفس عمیقی میکشم
در میزنم
+میتونم بیام؟
منتظر جوابش بودم
که یهو در باز شد
ترسیدم و کمی رفتم عقب
تعظیمی کردم
+سلام رئیس کیم
کمی رفت کنار
_منشی جدیدم درسته؟ بیا تو
سری تکون میدم
وارد اتاقش شدم
کل محوطه رو بوی سوجو فرا گرفته بود
روی صندلی کنار میزش نشستم
داشتم به اطراف نگاه میکردم
که با صداش به خودم اومدم
_این فرم رو پر کنید خانم..
دستپاچه نگاهی بهش انداختم
+سون هی..هوانگ سون هی
_خب خانم سون هی این فرم رو پر کنید
سری تکون دادم
+چشم
داشتم فرم رو پر میکردم
که کسی در زد
_بفرمایید
با ورودش چشمام گرد شد
او..اون برادرم بود..برادری که 7 سال پیش بر اثر تصادف مرده بود..چ..چطور الان..زندس؟
با تعجب بهم نگاه کرد
( علامت جیمین × )
×کیم، این خانم منشی جدیدته؟
_اره خودشه
×خوبه
دیگه نتونستم تحمل کنم
باورم نمیشد..اما اون حتی منو یادش نمیومد..
چشمام داشت سیاهی میرفت
جلوشو نگرفتم
ناخوداگاه افتادم زمین
صدا های زیادی توی گوشم میپیچید و..
ادامه دارد..!
۸.۴k
۱۶ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.