(تنفری که به عشق تبدیل شد) 𝒑𝒂𝒓𝒕 : ۴
(تنفری که به عشق تبدیل شد) 𝒑𝒂𝒓𝒕 : ۴
هوسوک : چه خبره اینجااا چرا انقدر داد و بیداد میکنید
برام بیارید دختره رو دیگهههه
ا/ت : اون هیچ جا نمیاددد
*هوسوک همینجور که از پله بالا میرفت از پله ها اومد پایین و گفت
هوسوک : اووو خانم خوشگله شما کی باشید
ا/ت : من دوستشم
الان اون با من میاد خونه
*برگشتم برم که با داد گفت
هوسوک : اون شرط بستههه که اگه باخت باید زیر خواب من بشه حالا هم ولش کن و برو وگرنه توهم عاقبتت مثل اون میشه
میونگ :* هق
ا/ت : چیکار کنم که ولش کنی
*هوسوک میاد جلو ا/ت و دستشو زیر چونه ی ا/ت میزاره و میگه
هوسوک : عامم.....شاید
خودت
........
ویو ا/ت : الان باید چیکار کنم
میونگ تنها دوستیه که دارم از همه چیز زندگیم خبر داره اون جا آبجیمو داره حتا از خودم بیشتر دوسش دارم
....
ولی .... خودم چی
مامانم .... بابام
..........
داداشم جیمین
.......
حتا دیگه راه به خونه نمیدنم
....
هوسوک : هه داری فکر میکنی
همه آرزوشونه که همخواب من بشن بعد تو داری فکر میکنی......
..........
اگه همخواب من بشی اون دوستت رو ولش میکنم و دیگه سراغش نمیرم و اون چند میلیارد رو نمیخوام
اما در عوض تو باید چند هفته هم خوابم بشی
میونگ : چییییی نههههه نهههه ا/ت تو برو
برو لدفن من اینکارو کردم پس خودمم یه جوری جمعش میکنم
ا/ت : باشه اونو ولش کن من .... من همراهت میام
میونگ : نهههههه ا/ت
ا/ت : تو ساکت شو میووونگ هیچییییی نگوووو(با داد)
*میونگ گریه میکنه
هوسوک : چه عجب
هرزه خانم بالاخره قبول کردن
...
......
.......
لایکارو برسونید دیگه قراره قشنگ بشه :)
هوسوک : چه خبره اینجااا چرا انقدر داد و بیداد میکنید
برام بیارید دختره رو دیگهههه
ا/ت : اون هیچ جا نمیاددد
*هوسوک همینجور که از پله بالا میرفت از پله ها اومد پایین و گفت
هوسوک : اووو خانم خوشگله شما کی باشید
ا/ت : من دوستشم
الان اون با من میاد خونه
*برگشتم برم که با داد گفت
هوسوک : اون شرط بستههه که اگه باخت باید زیر خواب من بشه حالا هم ولش کن و برو وگرنه توهم عاقبتت مثل اون میشه
میونگ :* هق
ا/ت : چیکار کنم که ولش کنی
*هوسوک میاد جلو ا/ت و دستشو زیر چونه ی ا/ت میزاره و میگه
هوسوک : عامم.....شاید
خودت
........
ویو ا/ت : الان باید چیکار کنم
میونگ تنها دوستیه که دارم از همه چیز زندگیم خبر داره اون جا آبجیمو داره حتا از خودم بیشتر دوسش دارم
....
ولی .... خودم چی
مامانم .... بابام
..........
داداشم جیمین
.......
حتا دیگه راه به خونه نمیدنم
....
هوسوک : هه داری فکر میکنی
همه آرزوشونه که همخواب من بشن بعد تو داری فکر میکنی......
..........
اگه همخواب من بشی اون دوستت رو ولش میکنم و دیگه سراغش نمیرم و اون چند میلیارد رو نمیخوام
اما در عوض تو باید چند هفته هم خوابم بشی
میونگ : چییییی نههههه نهههه ا/ت تو برو
برو لدفن من اینکارو کردم پس خودمم یه جوری جمعش میکنم
ا/ت : باشه اونو ولش کن من .... من همراهت میام
میونگ : نهههههه ا/ت
ا/ت : تو ساکت شو میووونگ هیچییییی نگوووو(با داد)
*میونگ گریه میکنه
هوسوک : چه عجب
هرزه خانم بالاخره قبول کردن
...
......
.......
لایکارو برسونید دیگه قراره قشنگ بشه :)
۱۸.۱k
۳۰ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.