𝐩𝐚𝐫𝐭 𝟏𝟐
𝐩𝐚𝐫𝐭 𝟏𝟐
_ چی؟
& سلام ا/ت باید باهم حرف بزنیم.
_ باباشه.... اومدم.
& ا/ت...... تهیونگ به تو نیاز داره. اون حتی خودکشی کرده بود. به شکمش شلیک کرده بود. به خاطر تو. مدام میگفت که دیگه انگیزه ای واسه ی زندگی نداره . بیا بریم پیشش. اون بهت نیاز داره.
_ نه جیمینا. من نمیتونم بیام.
& چرا نمیتونی؟
_ ازت میخوام یه لطفی در حقم بکنی. میتونی؟
& اگه به حال تهیونگ بستگی داره و بهترش میکنه چرا که نه.
_ پس خوب گوش کن.
𝟑 ماه بعد :
اوضاع تهیونگ اصلن خوب نبود. برای درمانش هیچ کاری نمیکرد. برای زندگیش. مثل یه آدمی بود که توان جسمی نداره . افسرده و گوشه گیر. توی این 𝟑 ماه تمام مدت تو اتاقش بودو به ندرت بیرون میومد. هرکی به غیر از جونگ کوک و تهیونگ هم بدون اجازه وارد اتاقش میشدو میکشت. حوصله هیچی رو نداشت. یه شب سرد دیگه دوباره به تختش رفت و دراز کشیدو در حسرت بو کردن موهای معشوقش بود. عکسای فرشتشو نگاه میکرد و زمزه میکرد : الان داری میخندی؟ گریه میکنی؟ خوابی یا بیداری؟ کاش میتونستم. آخرین بوسه رو روی لبات بکارم. بی صدا اشک ریخت و یواش یواش به خواب رفت. ولی با صدای آرومی از خواب پرید : دلم برا تنگ شده بود؛تهیونگا ........
لایک یادتون نره 💖
امید وارم خوشتون اومده باشه.
پارت بعد احتمالا شنبه به بعد بزارم.
میدونین که میان ترما شروع شده باید درس خوند😭
از همین الان احساس خستگی میکنم 😭🗿
_ چی؟
& سلام ا/ت باید باهم حرف بزنیم.
_ باباشه.... اومدم.
& ا/ت...... تهیونگ به تو نیاز داره. اون حتی خودکشی کرده بود. به شکمش شلیک کرده بود. به خاطر تو. مدام میگفت که دیگه انگیزه ای واسه ی زندگی نداره . بیا بریم پیشش. اون بهت نیاز داره.
_ نه جیمینا. من نمیتونم بیام.
& چرا نمیتونی؟
_ ازت میخوام یه لطفی در حقم بکنی. میتونی؟
& اگه به حال تهیونگ بستگی داره و بهترش میکنه چرا که نه.
_ پس خوب گوش کن.
𝟑 ماه بعد :
اوضاع تهیونگ اصلن خوب نبود. برای درمانش هیچ کاری نمیکرد. برای زندگیش. مثل یه آدمی بود که توان جسمی نداره . افسرده و گوشه گیر. توی این 𝟑 ماه تمام مدت تو اتاقش بودو به ندرت بیرون میومد. هرکی به غیر از جونگ کوک و تهیونگ هم بدون اجازه وارد اتاقش میشدو میکشت. حوصله هیچی رو نداشت. یه شب سرد دیگه دوباره به تختش رفت و دراز کشیدو در حسرت بو کردن موهای معشوقش بود. عکسای فرشتشو نگاه میکرد و زمزه میکرد : الان داری میخندی؟ گریه میکنی؟ خوابی یا بیداری؟ کاش میتونستم. آخرین بوسه رو روی لبات بکارم. بی صدا اشک ریخت و یواش یواش به خواب رفت. ولی با صدای آرومی از خواب پرید : دلم برا تنگ شده بود؛تهیونگا ........
لایک یادتون نره 💖
امید وارم خوشتون اومده باشه.
پارت بعد احتمالا شنبه به بعد بزارم.
میدونین که میان ترما شروع شده باید درس خوند😭
از همین الان احساس خستگی میکنم 😭🗿
۲۵.۰k
۲۴ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.