‹☆When he was your friend's brother2☆›
‹☆When he was your friend's brother2☆›
‹☆part_⁶☆›
فردا صبح
تهیونگ ویو
با صدای زنگ گوشیم از خواب بلند شدم جواب دادم
تهیونگ: بله(خواب آلود)
جونگکوک: تهیونگ(سرد)
تهیونگ: بله(خواب آلود)
جونگکوک: من دارم میام فرانسه کار دارم(سرد)
تهیونگ: چیییییییی(داد)
جونگکوک: چیه؟ من چند ساعت دیگه میرسم بیا دنبالم(سرد)
تهیونگ: باش
قطع کرد
یا خدا حالا چیکار کنم... اگه بفهمه ات اینجاست چی... هیچی نمیشه.... شروع کردم بستنه چمدونم چیز زیادی نداشتم برای همین سری تموم شد لباسم هم عوض کردم و دستشویی رفتم و.... رقتم بالا سر ات
تهیونگ: ات... ات
ات: بله(خواب آلود)
تهیونگ: من دارم میرم خب
ات: کجا میری (خواب آلود)
تهیونگ: خب.. خب دیگه پیش شما نمی مونم میرم هتل ولی به حیا بگو شب حتما میبرمش پارک و براش عروسک میخرم... باشه؟
ات: تهیونگ میموندی(خواب آلود)
تهیونگ: نه میرم به جیا بگو باشه
ات: باش... خداحافظ رسیدی پیام بده(خواب آلود)
تهیونگ: باش خداحافظ
دیگه از اتاق زدم بیرون یه تاکسی گرفتم و رفتم سمت هتل..... دوتا اتاق رزرو کردم و باز تاکسی گرفتم رفتم سمت فرودگاه وقتی جونگکوک بیاد دیگه با ماشین اون میریم حدود چند دقیقه بعد از اینکه اومد فرودگاه جونگکوک هم از هواپیما پیاده شد دیدمش و دست تکون دادم دیدم و اومد سمتم
تهیونگ: سلام
جونگکوک: سلام بریم(سرد)
رفتیم بیزون ماشین جونگکثک با چند تا بادیگارد اونجا بودم در و واسه من و جونگکوک، باز کردن رفتیم نشستیم
تهیونگ: خب.... تو چرا اومدی اینجا
جونگکوک: نتونستم ات و پیدا کنم و.. تنها جای یکه نگشتم فرانسه بود و اون پسره بدردم نمیخوره باید خودن شروع کنم(سرد)
تهیونگ: ب... باش... فقط تو که شب با من کاری نداری
جونگکوک: نه واسه چی(سرد)
تهیونگ: خب... خب... میخوام برم بیرون
جونگکوک:آها(سرد)
ببخشید کمه
‹☆part_⁶☆›
فردا صبح
تهیونگ ویو
با صدای زنگ گوشیم از خواب بلند شدم جواب دادم
تهیونگ: بله(خواب آلود)
جونگکوک: تهیونگ(سرد)
تهیونگ: بله(خواب آلود)
جونگکوک: من دارم میام فرانسه کار دارم(سرد)
تهیونگ: چیییییییی(داد)
جونگکوک: چیه؟ من چند ساعت دیگه میرسم بیا دنبالم(سرد)
تهیونگ: باش
قطع کرد
یا خدا حالا چیکار کنم... اگه بفهمه ات اینجاست چی... هیچی نمیشه.... شروع کردم بستنه چمدونم چیز زیادی نداشتم برای همین سری تموم شد لباسم هم عوض کردم و دستشویی رفتم و.... رقتم بالا سر ات
تهیونگ: ات... ات
ات: بله(خواب آلود)
تهیونگ: من دارم میرم خب
ات: کجا میری (خواب آلود)
تهیونگ: خب.. خب دیگه پیش شما نمی مونم میرم هتل ولی به حیا بگو شب حتما میبرمش پارک و براش عروسک میخرم... باشه؟
ات: تهیونگ میموندی(خواب آلود)
تهیونگ: نه میرم به جیا بگو باشه
ات: باش... خداحافظ رسیدی پیام بده(خواب آلود)
تهیونگ: باش خداحافظ
دیگه از اتاق زدم بیرون یه تاکسی گرفتم و رفتم سمت هتل..... دوتا اتاق رزرو کردم و باز تاکسی گرفتم رفتم سمت فرودگاه وقتی جونگکوک بیاد دیگه با ماشین اون میریم حدود چند دقیقه بعد از اینکه اومد فرودگاه جونگکوک هم از هواپیما پیاده شد دیدمش و دست تکون دادم دیدم و اومد سمتم
تهیونگ: سلام
جونگکوک: سلام بریم(سرد)
رفتیم بیزون ماشین جونگکثک با چند تا بادیگارد اونجا بودم در و واسه من و جونگکوک، باز کردن رفتیم نشستیم
تهیونگ: خب.... تو چرا اومدی اینجا
جونگکوک: نتونستم ات و پیدا کنم و.. تنها جای یکه نگشتم فرانسه بود و اون پسره بدردم نمیخوره باید خودن شروع کنم(سرد)
تهیونگ: ب... باش... فقط تو که شب با من کاری نداری
جونگکوک: نه واسه چی(سرد)
تهیونگ: خب... خب... میخوام برم بیرون
جونگکوک:آها(سرد)
ببخشید کمه
۲۰.۳k
۳۰ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.