عشق یا قتل پ ۲۳ ق ۶
پ ۲۳ ق ۶ : جونگ کوک....درست شناختی عزیزم!.....چند سال از اون ماجرا میگذره؟ .... آممم.....۲ سال ( منظورش از ماجرا روز قتل پدر و مادرشه )
جونگ کوک .... یادته اون روز پدر و مادرم به خاطر اینکه من زنده بمونم خودشون رو فدا کردن و تو اونا رو کشتی؟.....نیشخندر زد....هر روز نقشه میکشیدم چطور بکشمت! ولی راحت تر از اونی بود ک فکرشو میکردم
آقای مین....خوب زود باش تمومش کن بکشم!
جونگ کوک ... جدی؟؟ یعنی اینقدر راحت انتظار داری بکشمت؟
پیرهنش رو هم پرت کرد زمین و مقابل آقای مین ایستاد
جونگ کوک .... یعنی اگه منو بزنی جینهو رو میزنن هواست باشه!
آقای مین رو کتک میزد....جوری ک هر لحظه صدای دادش بلند میشد انگار داشت تمام حرص و زور بازوش رو روی سر آقای مین خالی میکرد .....جونگ کوک خیس عرق از روش بلند شد و کنار رفت ... دیگه جونی برای آقای مین نمونده بود!....سر تا پاش خونی و صورتش هم ک فک نکنم میتونست جایی رو ببینه یا نه.....جونگ کوک خوب با اون هیکل و زوری ک داره یکی رو به خاک سیاه میشونه حتما
خواست برگرده ک آقای مین قهقهه ای زد.....ایستاد و بهش نگاه کرد
آقای مین.....هه هه هه کشتن پدر و مادرت جئون! خیلی لذت قشنگی بود .... خنده با صدای بلند....میدونی پدرت چقدر التماس کرد ک تو رو نکشتم....دوباره خنده....لذت یه عمر رو بعد کشتن اون دوتا پیدا کردم !
جونگ کوک اعصبانی میشه کلتش رو برمیداره و کل خشابش رو در حالی ک عروده ای از ته وجودش میکشه روی آقای مین خالی میکنه
جونگ کوک ..... دهنتوو ببندددددد بببنننددددددددددد
جینهو......نههه بابابزرگ!! من....من به ا/ت میگم! می.....میگم بفهمه تو چه آدم پَستی هستی جونگ کوک!
جونگ کوک کلتشو میندازه زمین میره طرف جینهو از زیر چونش میگیره و صورتشو طرف خودش میکنه
جونگ کوک....اگه یه کلمه راجب این موضوع ا/ت چیزی بفهمه بد بلایی سرت میارم ک از درد به خود بپیچی! فک نکن به دخترا رحم میکنم! برای دخترا هم به شیوهی خودشون مجازات انجام میدم! الانم گمشو تا دلم نخواسته کاریت کنم!
/ پایان فلش بک/
( انتقال پارت ۲۳ به ۲۴ ) جینهو و هانا داشتن از دور نگاه میکردن .........حتی اگه قاتل ترین آدم دنیا هم باشم....بازم نمیتونم به عشقم شلیک کنم........آدمی ک برای طی کردن این راه بهت کمک میکنه!........مهم ترین کلمه ای ک تا الان باهاش زنده ایم ..... کلمه ای ک ما رو نجات میده!همزمان ...عشق!..........این دیگه سوال نداره! بلههههههه!!!!.........مطمئن نباش! من حالا حالا باهات ازدواج نمیکنم! .........هر چند ک زیاد گفتین عاقد جان ولی من انتظار بیشترش رو هم داشتم!.........میگم جینهو و جیمین رو دیدی؟.........تنها فرقش اینه ک الان همه ما رو زن و شوهر میدونن!...........دستشو پشت ا/ت میکشه و بوسه ای روی شونش میزاره.......... تهیونگ رو ک برهنه در حال خشک کردن موهاش با یه حولست میبینه..........فک کنم تو از من محتاتی تری ک شروع کنیم!
😢😭💔
جونگ کوک .... یادته اون روز پدر و مادرم به خاطر اینکه من زنده بمونم خودشون رو فدا کردن و تو اونا رو کشتی؟.....نیشخندر زد....هر روز نقشه میکشیدم چطور بکشمت! ولی راحت تر از اونی بود ک فکرشو میکردم
آقای مین....خوب زود باش تمومش کن بکشم!
جونگ کوک ... جدی؟؟ یعنی اینقدر راحت انتظار داری بکشمت؟
پیرهنش رو هم پرت کرد زمین و مقابل آقای مین ایستاد
جونگ کوک .... یعنی اگه منو بزنی جینهو رو میزنن هواست باشه!
آقای مین رو کتک میزد....جوری ک هر لحظه صدای دادش بلند میشد انگار داشت تمام حرص و زور بازوش رو روی سر آقای مین خالی میکرد .....جونگ کوک خیس عرق از روش بلند شد و کنار رفت ... دیگه جونی برای آقای مین نمونده بود!....سر تا پاش خونی و صورتش هم ک فک نکنم میتونست جایی رو ببینه یا نه.....جونگ کوک خوب با اون هیکل و زوری ک داره یکی رو به خاک سیاه میشونه حتما
خواست برگرده ک آقای مین قهقهه ای زد.....ایستاد و بهش نگاه کرد
آقای مین.....هه هه هه کشتن پدر و مادرت جئون! خیلی لذت قشنگی بود .... خنده با صدای بلند....میدونی پدرت چقدر التماس کرد ک تو رو نکشتم....دوباره خنده....لذت یه عمر رو بعد کشتن اون دوتا پیدا کردم !
جونگ کوک اعصبانی میشه کلتش رو برمیداره و کل خشابش رو در حالی ک عروده ای از ته وجودش میکشه روی آقای مین خالی میکنه
جونگ کوک ..... دهنتوو ببندددددد بببنننددددددددددد
جینهو......نههه بابابزرگ!! من....من به ا/ت میگم! می.....میگم بفهمه تو چه آدم پَستی هستی جونگ کوک!
جونگ کوک کلتشو میندازه زمین میره طرف جینهو از زیر چونش میگیره و صورتشو طرف خودش میکنه
جونگ کوک....اگه یه کلمه راجب این موضوع ا/ت چیزی بفهمه بد بلایی سرت میارم ک از درد به خود بپیچی! فک نکن به دخترا رحم میکنم! برای دخترا هم به شیوهی خودشون مجازات انجام میدم! الانم گمشو تا دلم نخواسته کاریت کنم!
/ پایان فلش بک/
( انتقال پارت ۲۳ به ۲۴ ) جینهو و هانا داشتن از دور نگاه میکردن .........حتی اگه قاتل ترین آدم دنیا هم باشم....بازم نمیتونم به عشقم شلیک کنم........آدمی ک برای طی کردن این راه بهت کمک میکنه!........مهم ترین کلمه ای ک تا الان باهاش زنده ایم ..... کلمه ای ک ما رو نجات میده!همزمان ...عشق!..........این دیگه سوال نداره! بلههههههه!!!!.........مطمئن نباش! من حالا حالا باهات ازدواج نمیکنم! .........هر چند ک زیاد گفتین عاقد جان ولی من انتظار بیشترش رو هم داشتم!.........میگم جینهو و جیمین رو دیدی؟.........تنها فرقش اینه ک الان همه ما رو زن و شوهر میدونن!...........دستشو پشت ا/ت میکشه و بوسه ای روی شونش میزاره.......... تهیونگ رو ک برهنه در حال خشک کردن موهاش با یه حولست میبینه..........فک کنم تو از من محتاتی تری ک شروع کنیم!
😢😭💔
۱۱۰.۰k
۱۷ مرداد ۱۴۰۰