بوکسر دوست داشتنی:)
بوکسر دوست داشتنی:)
P3
ا.ت: هی دختر...من میرم سرویس بهداشتی! برو بشین الان میام
بینا: اوکییی
"ویو ا.ت"
"خب..بزارید کامل خودم و بینا رو معرفی کنم...من پارک ا.ت هستم و ۱۹ سالمه دوستم بینا هم همسن منه! ما دوتا از مهدکودک دوست های صمیمی همدیگه بودیم و حتی خونه هامون هم روبه روی همدیگست! من و بینا عاشق بوکس هستیم...من میخوام ورزش بوکس رو شروع کنم اما مربی خوبی پیدا نمیکنم...ولی بینا قصد نداره رشته بوکس رو شروع کنه و فقط برای تماشا باهام میاد...بوکسر مورد علاقه ی من جئون جانگ کوک هست..اون واقعا عالی مبارزه میکنه و تاحالا از هیچ مسابقه ای ناامیدانه بیرون نیومد و همیشه برندست! اما امروز رقابت حساسی داره، امروز با کیم تهیونگ یعنی بوکسر موردعلاقه بینا مبارزه داره و اون دوتا دوستای صمیمی همدیگه ان! راستش نمیدونم کی برنده میشه...خب بگذریم...راستش سرویس بهداشتی رو پیدا نکردم اما اینجا یه در داره!"
"ادامه ویو ا.ت"
" وارد شدم...حموم داشت..پرده آویزون بود برای لباس عوض کردن..کلی هم قفسه برای گذاشتن وسیله داشت،اینجا یه رختکن بزرگ بود! فکر کنم ورزشکارا به اینجا میان اما هیچ کس اینجا نبود..میخواستم به بینا هم بگم بیاد تا اینجا رو ببینه!!!"
ا.ت: بیناااا(داد)
ا.ت: اهایییی...بینااااا(داد)
بینا: بلهههه(داد)
ا.ت: بیا پیش من(داد)
" بینا سریع اومد..."
بینا: چی شده؟(نفس نفس)
ا.ت: رختکن ورزشکارا رو پیدا کردم!
بینا: چی؟واقعا؟خب...بیا بریم داخلش رو ببینیم!
ا.ت: باشه بیا...
"داشتن همه جا رو نگاه میکردن و حرف میزدن"
ا.ت: آهای بینا...اینجا رو ببین!
بینا: چی شده...واو....اینا چیه(تعجب)
ا.ت: خنگول دستکش بوکسه دیگه:/
بینا: اون و که میدونم...ولی چقدر بزرگن!
ا.ت: انگار برای دستای غول ساخته شده!(تعجب)
P3
ا.ت: هی دختر...من میرم سرویس بهداشتی! برو بشین الان میام
بینا: اوکییی
"ویو ا.ت"
"خب..بزارید کامل خودم و بینا رو معرفی کنم...من پارک ا.ت هستم و ۱۹ سالمه دوستم بینا هم همسن منه! ما دوتا از مهدکودک دوست های صمیمی همدیگه بودیم و حتی خونه هامون هم روبه روی همدیگست! من و بینا عاشق بوکس هستیم...من میخوام ورزش بوکس رو شروع کنم اما مربی خوبی پیدا نمیکنم...ولی بینا قصد نداره رشته بوکس رو شروع کنه و فقط برای تماشا باهام میاد...بوکسر مورد علاقه ی من جئون جانگ کوک هست..اون واقعا عالی مبارزه میکنه و تاحالا از هیچ مسابقه ای ناامیدانه بیرون نیومد و همیشه برندست! اما امروز رقابت حساسی داره، امروز با کیم تهیونگ یعنی بوکسر موردعلاقه بینا مبارزه داره و اون دوتا دوستای صمیمی همدیگه ان! راستش نمیدونم کی برنده میشه...خب بگذریم...راستش سرویس بهداشتی رو پیدا نکردم اما اینجا یه در داره!"
"ادامه ویو ا.ت"
" وارد شدم...حموم داشت..پرده آویزون بود برای لباس عوض کردن..کلی هم قفسه برای گذاشتن وسیله داشت،اینجا یه رختکن بزرگ بود! فکر کنم ورزشکارا به اینجا میان اما هیچ کس اینجا نبود..میخواستم به بینا هم بگم بیاد تا اینجا رو ببینه!!!"
ا.ت: بیناااا(داد)
ا.ت: اهایییی...بینااااا(داد)
بینا: بلهههه(داد)
ا.ت: بیا پیش من(داد)
" بینا سریع اومد..."
بینا: چی شده؟(نفس نفس)
ا.ت: رختکن ورزشکارا رو پیدا کردم!
بینا: چی؟واقعا؟خب...بیا بریم داخلش رو ببینیم!
ا.ت: باشه بیا...
"داشتن همه جا رو نگاه میکردن و حرف میزدن"
ا.ت: آهای بینا...اینجا رو ببین!
بینا: چی شده...واو....اینا چیه(تعجب)
ا.ت: خنگول دستکش بوکسه دیگه:/
بینا: اون و که میدونم...ولی چقدر بزرگن!
ا.ت: انگار برای دستای غول ساخته شده!(تعجب)
۱۲.۲k
۰۶ آبان ۱۴۰۳