یکی به گوشیم زنگ زد برداشتم
یکی به گوشیم زنگ زد برداشتم
جواب دادم
زنه : دختر جون بهتره پاتو از گیریم خودت دراز تر نکنی چون بد میشه
بعد قط کرد
سریع بدو بدو رفتم طبقه ۱۳ وارده اتاقم شدم تا شمارو پیگیری کنم
نفس : میا میا کجایی ( با داد )
میا : بله
نفی: سریع نگاه کن ببین شماره ی که الان به من زنگ زد کی بود
میا : چشم
۵ دقیقه بعد
نفس: خب چی شد
میا : امم حدودن ۱ ساعت زمان میبره تا اطلاعات شخص رو پیدا کنم
نفس : باشه فقط سریع
ویو نفس
چطور میتونن تا الان به کارشون ادامه بدن چه سر سختن هیچ ترسی هم ندارن نباید این فرصت رو از دست بدم
رو صندلیم نشسته بودم داشتم فکر میکردم که ارسلان آمد تو
ارسلان : به به خانم پر کار
نفس : بی نمک
ارسلان : شوخی کردم بابا
نفس : من جدی گرفتم مامان
ارسلان : چرا پاچه میگیری عینه سگ
نفس : تا کتک نخوردی برو مگه کار زندگی نداری تو
ارسلان : چه کاری داشته باشم
نفس : ای بابا چی گیری افتادم از دست این کارتو بگو برو من مثل تو نیستم بی کار باشم
ارسلان : باشه سگ اخلاق امشب تولد دختر پی دی نیم هست
دعوت کرده همرو
داشت میرفت که نفس : وایسا جیمین هم میاد
ارسلان : نه فقط تورو دعوت کرده
آوا: کوفت
۷ ساعت بعد
نفس : ساعت ۵ بود از پس کار کردم کمرم دوتا شده بود از رو صندلی بلند شدم از پادگان بیرون شدم رفتم که لباس بخرم
همین جوری میگشتم که یه لباس به چشمم خورد خیلی قشنگ بود همون رو برداشتم رفتم خونه
جواب دادم
زنه : دختر جون بهتره پاتو از گیریم خودت دراز تر نکنی چون بد میشه
بعد قط کرد
سریع بدو بدو رفتم طبقه ۱۳ وارده اتاقم شدم تا شمارو پیگیری کنم
نفس : میا میا کجایی ( با داد )
میا : بله
نفی: سریع نگاه کن ببین شماره ی که الان به من زنگ زد کی بود
میا : چشم
۵ دقیقه بعد
نفس: خب چی شد
میا : امم حدودن ۱ ساعت زمان میبره تا اطلاعات شخص رو پیدا کنم
نفس : باشه فقط سریع
ویو نفس
چطور میتونن تا الان به کارشون ادامه بدن چه سر سختن هیچ ترسی هم ندارن نباید این فرصت رو از دست بدم
رو صندلیم نشسته بودم داشتم فکر میکردم که ارسلان آمد تو
ارسلان : به به خانم پر کار
نفس : بی نمک
ارسلان : شوخی کردم بابا
نفس : من جدی گرفتم مامان
ارسلان : چرا پاچه میگیری عینه سگ
نفس : تا کتک نخوردی برو مگه کار زندگی نداری تو
ارسلان : چه کاری داشته باشم
نفس : ای بابا چی گیری افتادم از دست این کارتو بگو برو من مثل تو نیستم بی کار باشم
ارسلان : باشه سگ اخلاق امشب تولد دختر پی دی نیم هست
دعوت کرده همرو
داشت میرفت که نفس : وایسا جیمین هم میاد
ارسلان : نه فقط تورو دعوت کرده
آوا: کوفت
۷ ساعت بعد
نفس : ساعت ۵ بود از پس کار کردم کمرم دوتا شده بود از رو صندلی بلند شدم از پادگان بیرون شدم رفتم که لباس بخرم
همین جوری میگشتم که یه لباس به چشمم خورد خیلی قشنگ بود همون رو برداشتم رفتم خونه
۲.۰k
۳۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.