و اینم پارت آخر 🍯😁🐾
شوگا « 눈_눈 فرزندم....اون قاچاقچی کوک کوچولوی شما بوده..
ا.ت « جدی میگی؟
شوگا « بلی فرزندم.....حالا اون گیتار رو بزار زمین پول خونته....
کم کم بچه ها از پشت مبل در اومدن و شرول کردن صحبت کردن با ا.ت و خب ا.ت بابت تمام حرفهایی که زده بود کلی عذرخواهی کرد....
نامجون « پس داستان زندگیت اینه.....آممم خب میتونی پیش ما بمونی و توی کمپانی ما شروع به کار کنی....
ا.ت « جدی میگی هیونگگگ
نامجون « اره....بچه ها نظر شما چیه؟
جین « منم موافقم....تو مثل خواهر
کوچولوی مایی....به خونه جدیدت خوش اومدی
بقیه اعضا هم موافقت کردن و ا.ت فردای اون روز به عنوان مدیر برنامه های گروه استخدام شد....ناگفته نماند که همچنان با کوک در جنگ بود و هر روز با هم دعوا میکردن.....
جیمین « نامجون...میدونی کوک و ا.ت شی توی گوشی هاشون همو چی سیو کردن؟
نامجون « چی؟
جیمین « ا.ت...کوک رو شیر موز وحشی سیو کرده....کوک هم....گربه وحشی....
تهیونگ « جررررر.....
نامجون و جین و جیهوپ و شوگا « موش و گربه خوبی هستن...جرررررر
روز ها میگذشت و تقریبا نزدیک یک سال بود که بچه ها پیش هم بودن و توی این مدت کوک و ا.ت به هم اعتراف کرده بودن و ازدواج کرده بودن....و خب ا.ت حامله بود....
ا.ت « کوکککککک بستنی میخوام....
کوک « این وقت شب از کجا بستنی بیارم
ا.ت « یا میخری یا موهاتو میکَنم
جین « عه عه زشته بچه ها دارین پدر و مادر میشین...
کوک « به این گربه وحشی بگو
ا.ت « عمته...شیر موز له شده
نامجون « نگا نگا بسه بابا دعوا نکنید....هوییییی اون گلدون یادگاریه.....آراممممم باشید....
تهیونگ و جیمین در حال پفیلا خوردن «خدا به داد بچشون برسه.....
پایان
ببخشید اگه بد شده....🐨🍭خیلی ممنونم بابت حمایت هاتون
ا.ت « جدی میگی؟
شوگا « بلی فرزندم.....حالا اون گیتار رو بزار زمین پول خونته....
کم کم بچه ها از پشت مبل در اومدن و شرول کردن صحبت کردن با ا.ت و خب ا.ت بابت تمام حرفهایی که زده بود کلی عذرخواهی کرد....
نامجون « پس داستان زندگیت اینه.....آممم خب میتونی پیش ما بمونی و توی کمپانی ما شروع به کار کنی....
ا.ت « جدی میگی هیونگگگ
نامجون « اره....بچه ها نظر شما چیه؟
جین « منم موافقم....تو مثل خواهر
کوچولوی مایی....به خونه جدیدت خوش اومدی
بقیه اعضا هم موافقت کردن و ا.ت فردای اون روز به عنوان مدیر برنامه های گروه استخدام شد....ناگفته نماند که همچنان با کوک در جنگ بود و هر روز با هم دعوا میکردن.....
جیمین « نامجون...میدونی کوک و ا.ت شی توی گوشی هاشون همو چی سیو کردن؟
نامجون « چی؟
جیمین « ا.ت...کوک رو شیر موز وحشی سیو کرده....کوک هم....گربه وحشی....
تهیونگ « جررررر.....
نامجون و جین و جیهوپ و شوگا « موش و گربه خوبی هستن...جرررررر
روز ها میگذشت و تقریبا نزدیک یک سال بود که بچه ها پیش هم بودن و توی این مدت کوک و ا.ت به هم اعتراف کرده بودن و ازدواج کرده بودن....و خب ا.ت حامله بود....
ا.ت « کوکککککک بستنی میخوام....
کوک « این وقت شب از کجا بستنی بیارم
ا.ت « یا میخری یا موهاتو میکَنم
جین « عه عه زشته بچه ها دارین پدر و مادر میشین...
کوک « به این گربه وحشی بگو
ا.ت « عمته...شیر موز له شده
نامجون « نگا نگا بسه بابا دعوا نکنید....هوییییی اون گلدون یادگاریه.....آراممممم باشید....
تهیونگ و جیمین در حال پفیلا خوردن «خدا به داد بچشون برسه.....
پایان
ببخشید اگه بد شده....🐨🍭خیلی ممنونم بابت حمایت هاتون
۶۰.۰k
۱۷ دی ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۸۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.