من باور داشتم
من باور داشتم
به آنچه که ایمان داشتم
تا که در دستم گرفتم
خاک آن که یاد داد یاد داشتن ایمان را
همه چی داشتم
ترسی داشتم که خند بر لبم می آورد
بغضی داشتم که شادی بر چشمانم آورد
ولی
هیچ وقت مرا به چهره ام نیاورد
منی که من بودم
دیگر آن هم من نبودم
شب بود.
من بودم
سنگ بود
ترسی بود برای دیگران
آرامشی برای کسی که دیگر کس نبود
بعد از آن
داد بود
فریاد بود
خنده بود
ولی واقعی نبود
بی توجه ای بود
ولی توجه ای به بی توجه ای نبود
تا که امشب شد
ولی شب امشب هم شب نشد
به آنچه که ایمان داشتم
تا که در دستم گرفتم
خاک آن که یاد داد یاد داشتن ایمان را
همه چی داشتم
ترسی داشتم که خند بر لبم می آورد
بغضی داشتم که شادی بر چشمانم آورد
ولی
هیچ وقت مرا به چهره ام نیاورد
منی که من بودم
دیگر آن هم من نبودم
شب بود.
من بودم
سنگ بود
ترسی بود برای دیگران
آرامشی برای کسی که دیگر کس نبود
بعد از آن
داد بود
فریاد بود
خنده بود
ولی واقعی نبود
بی توجه ای بود
ولی توجه ای به بی توجه ای نبود
تا که امشب شد
ولی شب امشب هم شب نشد
۳۷۸
۱۴ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.