رمان عشق یا خانواده پارت ۵۸
ا/ت از وقتی که بازدار شده کیوت و تپل تر شده شاید واسه اینکه که الان دو تا فندوق تو شکمش داره
"ویو ا/ت"
رسیدیم خونه خسته بودیم ساعت از نیمه شب گذشته بود تهیونگ هم انگار خسته بود کل وسایل رو آوردن داخل
ا/ت:اینارو چیکار کنیم؟
تهیونگ: استراحت میکنم فردا همه چی رو آماده میکنم
ا/ت:کمی زود نیست ؟
تهیونگ:نه خیلی هم به موقعست(ا/ت رو تو بغل گرفته در حالی که با دستش شکم ا/ت رو نوازش میکنه)
ا/ت:اوکی بیا بخوابیم
تهیونگ:اوکی
"ویو به صبح"
از خواب بیدار شدم ساعت ۱ ظهر بود
ا/ت:وات د....؟ تهیونگ تهیونگ بیدارشو
تهیونگ:بابا خوابم میاد چته آخه
ا/ت:من باید میرفتم مدرسه
تهیونگ:اشکال نداره هنو بگیر بخواب فردا میری
ا/ت:ولی
تهیونگ: ولی ملی نداریم بگیر بکپ
ا/ت:خوابم نمیاد
که تهیونگ پاشد و نشست
تهیونگ:آحه بندهی خدا خوابت نمیاد من چیکار کنم
ا/ت:پاشو به من نگاه کن(خنده)
تهیونگ:درسته خیلی فکر خوبیه
ا/ت:جان؟
تهیونگ:اتفاقا با اینکه هنوز شکمت در نیومده ولی خیلی کوپول وخوردنی شدی
ا/ت:وات فاز؟نه نه مامان(داد خواست که فرار کنه ولی)
تهیونگ:کجا با این عجله (از لباس ا/ت میگیره و اجازه نمیده که ا/ت فرارکنع)
ادامه دارد...
"ویو ا/ت"
رسیدیم خونه خسته بودیم ساعت از نیمه شب گذشته بود تهیونگ هم انگار خسته بود کل وسایل رو آوردن داخل
ا/ت:اینارو چیکار کنیم؟
تهیونگ: استراحت میکنم فردا همه چی رو آماده میکنم
ا/ت:کمی زود نیست ؟
تهیونگ:نه خیلی هم به موقعست(ا/ت رو تو بغل گرفته در حالی که با دستش شکم ا/ت رو نوازش میکنه)
ا/ت:اوکی بیا بخوابیم
تهیونگ:اوکی
"ویو به صبح"
از خواب بیدار شدم ساعت ۱ ظهر بود
ا/ت:وات د....؟ تهیونگ تهیونگ بیدارشو
تهیونگ:بابا خوابم میاد چته آخه
ا/ت:من باید میرفتم مدرسه
تهیونگ:اشکال نداره هنو بگیر بخواب فردا میری
ا/ت:ولی
تهیونگ: ولی ملی نداریم بگیر بکپ
ا/ت:خوابم نمیاد
که تهیونگ پاشد و نشست
تهیونگ:آحه بندهی خدا خوابت نمیاد من چیکار کنم
ا/ت:پاشو به من نگاه کن(خنده)
تهیونگ:درسته خیلی فکر خوبیه
ا/ت:جان؟
تهیونگ:اتفاقا با اینکه هنوز شکمت در نیومده ولی خیلی کوپول وخوردنی شدی
ا/ت:وات فاز؟نه نه مامان(داد خواست که فرار کنه ولی)
تهیونگ:کجا با این عجله (از لباس ا/ت میگیره و اجازه نمیده که ا/ت فرارکنع)
ادامه دارد...
۱۲.۲k
۳۱ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.