مونالیزا پارت ۳
عشق.کلمه ی زیباییست
اما میتوانم قسم بخورم که خطرناک تر از آن را جایی ندیدید .در آن زمان که عاشق میشوی
متوجه چیزی نخواهی شد
با خود نمیگویی
کی؟
چطور؟
چرا؟
چون از ابتدا فاش نشد که چیست.
تو در غفلت قلبت را میبازی.
و جوابی برایش نداری.
مانند خوابی که هرگز نمیدانی از کی شروع شد.
+میخوام اینجا رو نقاشی کنم میشه برید یه جای دیگه؟
مرد جوان متعجب شد
_نقاشی؟
نقاش سری تکان داد
_خیلی خب
+خیلی ممنون
پسر رفت و تهیونگ به جایش برگشت تا منظره را نقاشی کند
اما فکرش خیلی عجیب درگیر پسری بود که مکالمه اش با او حتی یک دقیقه هم طول نکشید
قلم را از روی بوم برداشت و به پشت صندلی تیکه کرد
کمی فکر کرد و بعد دستی را که قلم در آن بود جلوی سرش تکان داد هرچند بی فایده اما میخواست فکر پسر را از سرش بیرون کند
.....
+پوفففف برای امروز بسه
وسایلش را جمع کرد و به طرف کلبه اش حرکت کرد
در راه برگشت بود که صدایی مانند صدای پسر مزاحم امروز شنید و به عقب برگشت اما چیزی ندید
.....
خب تا پارت ۳ گذاشتم
خوشحال میشم نظراتون رو ببینم
و اینکه ادامش بدم یا نه (:
اما میتوانم قسم بخورم که خطرناک تر از آن را جایی ندیدید .در آن زمان که عاشق میشوی
متوجه چیزی نخواهی شد
با خود نمیگویی
کی؟
چطور؟
چرا؟
چون از ابتدا فاش نشد که چیست.
تو در غفلت قلبت را میبازی.
و جوابی برایش نداری.
مانند خوابی که هرگز نمیدانی از کی شروع شد.
+میخوام اینجا رو نقاشی کنم میشه برید یه جای دیگه؟
مرد جوان متعجب شد
_نقاشی؟
نقاش سری تکان داد
_خیلی خب
+خیلی ممنون
پسر رفت و تهیونگ به جایش برگشت تا منظره را نقاشی کند
اما فکرش خیلی عجیب درگیر پسری بود که مکالمه اش با او حتی یک دقیقه هم طول نکشید
قلم را از روی بوم برداشت و به پشت صندلی تیکه کرد
کمی فکر کرد و بعد دستی را که قلم در آن بود جلوی سرش تکان داد هرچند بی فایده اما میخواست فکر پسر را از سرش بیرون کند
.....
+پوفففف برای امروز بسه
وسایلش را جمع کرد و به طرف کلبه اش حرکت کرد
در راه برگشت بود که صدایی مانند صدای پسر مزاحم امروز شنید و به عقب برگشت اما چیزی ندید
.....
خب تا پارت ۳ گذاشتم
خوشحال میشم نظراتون رو ببینم
و اینکه ادامش بدم یا نه (:
۹۴۳
۰۲ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.