دو پارتی (وقتی دعوا میکنید....) پارت ۱
#فلیکس
#استری_کیدز
یوری و مینجی دو شخصیت هستن که به ترتیب دوست دختر های چان و هیونجین هستن
تو و فلیکس سر اینکه فلیکس جدیداً دیر به خونه میومد و تنها بهانش هم کار بود ، دعوا کرده بودین.
شما در مورد مسائل زیادی دعوا میکردین و بعد از چند ساعت دوباره همه چی درست میشد اما ایندفعه فرق داشت این دعوا اونقدری طولانی شده بود که تو حتی به خونه هم نمیرفتی و توی یک هتل تا یک هفته زندگی میکردی و هیچ صحبت و پیام و تماسی هم توی این یک هفته با فلیکس نداشتی.
روی تخت دراز کشیده بودی و به سقف نگاه میکردی...ذهنت همش و همش پیش فلیکس بود اما....بعد از دو سه روز که جوابش رو ندادی دیگه بهت زنگ نزد و این باعث شده بود که در مورد رابطتون کمی نگران بشی.
نفس عمیقی کشیدی که صدای زنگ گوشیت باعث شد افکارت رو کنار بزاری و گوشی رو از روی میز کنار تخت برداری و بدون نگاه به اسم فرد ، جواب بدی :
+ بله؟
یوری : هی دختر......خوبی ؟
با صدای لطیف یوری نفس عمیقی کشیدی و لبخندی زدی
+ آره...چطور؟
یوری : ببینم...هنوز هم با فلیکس قهری ؟
لبخندت محو شد
+ میشه در این موضوع صحبت نکنیم؟
یوری از پشت گوشی نفسش رو با کلافگی بیرون داد
یوری : لااقل باهاش یک صحبت......
بدون اینکه بزاری حرفش رو تموم کنه گوشی رو قطع میکنی و با کلافگی خودتو بیشتر توی بالشت فرو میبری.
.
.
.
هیونجین : هی.....پسر لطفاً....باید بری بیمارستان
فلیکس همینطور که بیحال روی تخت افتاده بود ،چشمای نیمه بازش رو به هیونجین داد
_ وقتی اون نیست......چه دلیلی داره بخوام زنده بمونم
با صدای گرفته و آرومی گفت که باعث شد هیونجین از کلافگی موهاش رو به هم بریزه.
هیون از اتاق بیرون رفت و از روی میز حال پذیرایی موبایلش رو برداشت و شروع کرد از بین مخاطبان پیدا کردن کسی.
بعد از اینکه شماره مورد نظرش رو پیدا کرد گوشی رو دم گوشش گذاشت
مینجی : اوه...هیون خوبی؟
هیونجین لبخندی زد
هیون : آره عشقم....من خوبم....ولی
مینجی : چیزی شده ؟
هیون : نه....راستش.....فقط...
هیون : میشه با ا.ت حرف بزنی
مینجی کمی تعجب کرد
مینجی : چیزی شده ؟
هیون : آره...راستش یک هفته ای هست که با فلیکس قطع ارتباط کرده و.....این داره واقعاً به فلیکس ضربه میزنه.... لطفاً.....میشه این کارو بکنی
مینجی متعجب شده بود و با صدای پر از تعجب و لکنت لب زد :
مینجی :ب...ب...باشه
هیون جین لبخندی زد و بعد از گفتن یک دوستت دارم گوشی رو قطع کرد..
#استری_کیدز
یوری و مینجی دو شخصیت هستن که به ترتیب دوست دختر های چان و هیونجین هستن
تو و فلیکس سر اینکه فلیکس جدیداً دیر به خونه میومد و تنها بهانش هم کار بود ، دعوا کرده بودین.
شما در مورد مسائل زیادی دعوا میکردین و بعد از چند ساعت دوباره همه چی درست میشد اما ایندفعه فرق داشت این دعوا اونقدری طولانی شده بود که تو حتی به خونه هم نمیرفتی و توی یک هتل تا یک هفته زندگی میکردی و هیچ صحبت و پیام و تماسی هم توی این یک هفته با فلیکس نداشتی.
روی تخت دراز کشیده بودی و به سقف نگاه میکردی...ذهنت همش و همش پیش فلیکس بود اما....بعد از دو سه روز که جوابش رو ندادی دیگه بهت زنگ نزد و این باعث شده بود که در مورد رابطتون کمی نگران بشی.
نفس عمیقی کشیدی که صدای زنگ گوشیت باعث شد افکارت رو کنار بزاری و گوشی رو از روی میز کنار تخت برداری و بدون نگاه به اسم فرد ، جواب بدی :
+ بله؟
یوری : هی دختر......خوبی ؟
با صدای لطیف یوری نفس عمیقی کشیدی و لبخندی زدی
+ آره...چطور؟
یوری : ببینم...هنوز هم با فلیکس قهری ؟
لبخندت محو شد
+ میشه در این موضوع صحبت نکنیم؟
یوری از پشت گوشی نفسش رو با کلافگی بیرون داد
یوری : لااقل باهاش یک صحبت......
بدون اینکه بزاری حرفش رو تموم کنه گوشی رو قطع میکنی و با کلافگی خودتو بیشتر توی بالشت فرو میبری.
.
.
.
هیونجین : هی.....پسر لطفاً....باید بری بیمارستان
فلیکس همینطور که بیحال روی تخت افتاده بود ،چشمای نیمه بازش رو به هیونجین داد
_ وقتی اون نیست......چه دلیلی داره بخوام زنده بمونم
با صدای گرفته و آرومی گفت که باعث شد هیونجین از کلافگی موهاش رو به هم بریزه.
هیون از اتاق بیرون رفت و از روی میز حال پذیرایی موبایلش رو برداشت و شروع کرد از بین مخاطبان پیدا کردن کسی.
بعد از اینکه شماره مورد نظرش رو پیدا کرد گوشی رو دم گوشش گذاشت
مینجی : اوه...هیون خوبی؟
هیونجین لبخندی زد
هیون : آره عشقم....من خوبم....ولی
مینجی : چیزی شده ؟
هیون : نه....راستش.....فقط...
هیون : میشه با ا.ت حرف بزنی
مینجی کمی تعجب کرد
مینجی : چیزی شده ؟
هیون : آره...راستش یک هفته ای هست که با فلیکس قطع ارتباط کرده و.....این داره واقعاً به فلیکس ضربه میزنه.... لطفاً.....میشه این کارو بکنی
مینجی متعجب شده بود و با صدای پر از تعجب و لکنت لب زد :
مینجی :ب...ب...باشه
هیون جین لبخندی زد و بعد از گفتن یک دوستت دارم گوشی رو قطع کرد..
۲۶.۹k
۱۷ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.