آومدم با یه پارت حیجانی از رمان.
به تعداد اشک هایمان میخندیم.
دیانا.
فیلم شروع شده بود خیلی جالب بود هرز گاهی ارسلان یه نگاه پکر به بقه مینداخت که دخترا هی جیغ میزدن و خودشون رو تو بغل پسرا قایم میکرد.
و بعد نگاهی به من مینداخت.
من از فیلم ترسناک نمیترسیدم و دلیل این نگاه های ارسلان رو هم خوب میدونستم.
خندی شیطانی تو دلم کردم و لیوان نسکافه داغم رو دستم گرفتم.
توجهم رو به فیلم دادم که یهو یه آدمک اومد جلوی دوربین و جیغ دخترا رفت هوا منم جیغی زدم و خودم رو انداختم بغل ارسلان که نسکافه داغم روش خالی شد.
اینا همش نقشه های شوم من بود برای اذیت کردن این پسر.
ارسلان از جاش بلند شد و با صدای بلند داد میزد.
(ارسلان)وای ننه سوختم آتیش کرفتم.
محشاد تلوزیون رو خاموش کرده بود و همون یه زره نوری که بود هم رفت. و جای معلوم نیود ارسلان هم هی بپر بپر میکرد که یهو صدای عربد یکی بلد شد.
(محراب)آی شکست پام شکست.
(محشاد)وای چیشد عشقم کجای تو
دیونی های زیر لب گفتم و رفتم و چراق رو روشت کردم.
ارسلان سری دوید و رفت تو اتاقش.
محشاد هم به سمت محراب رفت تا ببینه سالمه بقیه هم دور هم نشستن.
بعد چند دقیقه همه دور هم جمع شدیم که هرز گاهی ارسلان نگاه برزخی بهم میگرد و چشم میگرفت خندی ریز کردم که پانیذ گفت
(پانیذ)من دیگه خوابم میاد
عسل سرش رو روی بازوی رضا گذاشت و خمیازی گشید.
(عسل)منم همین طور
(محمد)حاجی نظرتونه همین جا خیاری بخوابیم.
(رضا)اره فکر خوبه.
منو ارسلان و محشاد با هم به طبقه بالا رفتیم تا پتو بالشت بیاریم.
محشاد چند تا بالشت برداشت و از اتاق زد بیرون.
من موندم و آقای اعصبی.
ارسلان به سمتم اومد که با استرس گفتم.
(من),به جون تو که از قست نبود.
هی میومد جلو و من میرفتم عقب که اخر خوردم به کمد.
دستش رو روی در کمد گذاشت و تو چشام نگاه کرد.
نگاهش بین چشام و لبام در چرخه بود و این همش بهم استرس وارد میگرد.
با آومدن محشاد سری رو ازم گرفت و چند تا پتو انداخت روم که حتی جلوی چشام رو هم نمیتونستم ببینم.
محشاد پتوی از روم برداشت و بی حرف دوباره از اتاق خارج شد.
با رفتن محشاد خاستم برم که گفت
(ارسلان)یعنی تلافی نکنم.
نگاهش کردم و یکی از دست هام رو از زیر پتو ها در آوردم و جلوش گرفتم .
(من)خوب،خوب میتونم اجازه بدم دستم رو گاز بگیری.
نگاهی بهم کرد و گفت
(ارسلان)نوچ من یه جای دیگه رو میخوام.
این خنگا گفتم
(من)ها کجا رو میخوای پس؟
به سمتم اومد دستی به ترقوه هام کشید.
آب دهنم رو قورت دادم که زمزمه کرد.
(ارسلان)شاید اینجا.
یکم دستش رو بالا تر برد و گفت
(ارسلان)شایدم اینجا.
نگاهی به چشام کرد و دستش رو روی لبام گذاشت و گفت.
(ارسلان)شایدم اینجا.
با تعجب و اسرس بهش نگاه میکردم که محشاد دوباره اومذ
(محشاد)بیاید دیگه.
پارت _۲۶
دیانا.
فیلم شروع شده بود خیلی جالب بود هرز گاهی ارسلان یه نگاه پکر به بقه مینداخت که دخترا هی جیغ میزدن و خودشون رو تو بغل پسرا قایم میکرد.
و بعد نگاهی به من مینداخت.
من از فیلم ترسناک نمیترسیدم و دلیل این نگاه های ارسلان رو هم خوب میدونستم.
خندی شیطانی تو دلم کردم و لیوان نسکافه داغم رو دستم گرفتم.
توجهم رو به فیلم دادم که یهو یه آدمک اومد جلوی دوربین و جیغ دخترا رفت هوا منم جیغی زدم و خودم رو انداختم بغل ارسلان که نسکافه داغم روش خالی شد.
اینا همش نقشه های شوم من بود برای اذیت کردن این پسر.
ارسلان از جاش بلند شد و با صدای بلند داد میزد.
(ارسلان)وای ننه سوختم آتیش کرفتم.
محشاد تلوزیون رو خاموش کرده بود و همون یه زره نوری که بود هم رفت. و جای معلوم نیود ارسلان هم هی بپر بپر میکرد که یهو صدای عربد یکی بلد شد.
(محراب)آی شکست پام شکست.
(محشاد)وای چیشد عشقم کجای تو
دیونی های زیر لب گفتم و رفتم و چراق رو روشت کردم.
ارسلان سری دوید و رفت تو اتاقش.
محشاد هم به سمت محراب رفت تا ببینه سالمه بقیه هم دور هم نشستن.
بعد چند دقیقه همه دور هم جمع شدیم که هرز گاهی ارسلان نگاه برزخی بهم میگرد و چشم میگرفت خندی ریز کردم که پانیذ گفت
(پانیذ)من دیگه خوابم میاد
عسل سرش رو روی بازوی رضا گذاشت و خمیازی گشید.
(عسل)منم همین طور
(محمد)حاجی نظرتونه همین جا خیاری بخوابیم.
(رضا)اره فکر خوبه.
منو ارسلان و محشاد با هم به طبقه بالا رفتیم تا پتو بالشت بیاریم.
محشاد چند تا بالشت برداشت و از اتاق زد بیرون.
من موندم و آقای اعصبی.
ارسلان به سمتم اومد که با استرس گفتم.
(من),به جون تو که از قست نبود.
هی میومد جلو و من میرفتم عقب که اخر خوردم به کمد.
دستش رو روی در کمد گذاشت و تو چشام نگاه کرد.
نگاهش بین چشام و لبام در چرخه بود و این همش بهم استرس وارد میگرد.
با آومدن محشاد سری رو ازم گرفت و چند تا پتو انداخت روم که حتی جلوی چشام رو هم نمیتونستم ببینم.
محشاد پتوی از روم برداشت و بی حرف دوباره از اتاق خارج شد.
با رفتن محشاد خاستم برم که گفت
(ارسلان)یعنی تلافی نکنم.
نگاهش کردم و یکی از دست هام رو از زیر پتو ها در آوردم و جلوش گرفتم .
(من)خوب،خوب میتونم اجازه بدم دستم رو گاز بگیری.
نگاهی بهم کرد و گفت
(ارسلان)نوچ من یه جای دیگه رو میخوام.
این خنگا گفتم
(من)ها کجا رو میخوای پس؟
به سمتم اومد دستی به ترقوه هام کشید.
آب دهنم رو قورت دادم که زمزمه کرد.
(ارسلان)شاید اینجا.
یکم دستش رو بالا تر برد و گفت
(ارسلان)شایدم اینجا.
نگاهی به چشام کرد و دستش رو روی لبام گذاشت و گفت.
(ارسلان)شایدم اینجا.
با تعجب و اسرس بهش نگاه میکردم که محشاد دوباره اومذ
(محشاد)بیاید دیگه.
پارت _۲۶
۵.۷k
۰۲ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.