وقتی بخاطر کارش باهات سرد شد p3
تهیونگ:بله هیونگ چیشده ؟
شوگا :برو پیش ا.ت سریععع
تهیونگ: هیونگ حوصلش رو ندارم
شوگا :مگه ا.ت فوبیا رعد برق و صدا های بلند نداره برو پیشش بیرون بارون شدیدههه
با چیزی که شوگا گفت انگار دنیا روی سرم خراب شده بود سریع رفتم سمت ماشین پشیمون بودم از اینکه اینطوری باهش رفتار کردم انقدر تند
می رودنم که نزدیک بود تصادف کنم ولی مهم نبود الان مهم فقط فرشته کوچولوم بود
ویو ا.ت
صدای رعد برق اومد گوشی رو پرت کردم چون برق رفته بود نمیتونستم پیداش کنم یک تیکه نور پیدا کردم رفتم زیر نور ایستادم واقعا باورم نمیشه چرا تهیونگ اینجوری میکرد
مگه من چکارش کردم بعنی دیگه دوسم نداره .
میخواد ولم کنه
ویو تهیونگ سریع به خونه رسید وارد خونه شدم با صحنه ایی که دیدم قلبم از جا کنده شد
ا.ت زیر تیکه یی نور بود گوشش هاشو رفته بود از ترس به خوش میلرزید خواستم برم سمتش که دیدم داره با خودش حرف میزنه تصمیم گرفتم گوش کنم
ا.ت: چرا تهیونگ اینجوری میکرد نکنه میخوا ولم کنه ......
تهیونگ:با حرف هاش قلبم تیکه تیکه میشد(خدا نکنه) من با فرشته کوچولوم چه کار کردم سریع رفتم بغلش کردم
ا.ت :داشتم با خودم حرف میزدم دیدم توی آغوش گرمی قرار گرفتم دیدم تهیونگع انگار دنیا رو بهم داده بودن زدم زیر گریه
تهیونگ:آروم باش نفسم آروم باش من اینجام نمیخواد از چیزی بترسی عشقم آروم باش *بغض*
ا.ت:چرا باهام اینطوری میکنی دیگه دوسم نداری*باگریه*
تهیونگ با حرفی که زد بغضم شکست ببخشید عشقم ببخشید که اینطوری رفتار کردم بخاطر اون شرکت کوفتی بود ببخشید عمرم
ا.ت دیدم تهیونگ داره گریه میکنه نتونستم ببینم داری اشک میریزه
ا.ت: تهیونگم گریه نکن باشه تروخدا من نمی تونم ببینم گریه میکنی
تهیونگ:میشه ببخشیم*کیوت با بغض*
ا.ت :باشه نفسم میبخشمت فقط دیگه گریه نکن
تهیونگ:با حرفش دیگه تحمل نکردم لب هام رو روی لباش کبوندم بعد از چند مین
جدا شدیم دلم برای طعم لباش تنگ شده پس دوباره شروع کردم به بوسیدنش جوری میبوسید که انگار سال ها تشنه ی این لب ها بودم
بعد چند مین جدا شدیم
تهیونگ:بیب قول میدم برات جبران کنم اصلا تا یک ماه شرکت نمیرم میریم سفر باشه ؟؟
ا.ت باشه ولی باید قول بدی دیگه باهام سرد نشی
تهیونگ:من غلط بکنم با فرشته ی خودم سرد بشم
بعدش گونش رو که بهش چک زدم رو بوسیدن
ببخشید عسلم که زدمت واقعا ببخشید
تهیونگ سرش رو انداخت پایین
ا.ت:اشکال نداره نفسم با دستم سرش رو بلند کردم و دوباره بوسیدمش
بعد از چند ثانیه جدا شدیم
تهیونگ:خب بیب حالا بریم بخوابیم که فردا باید بریم سفر
ا.ت :باشههه هورااا
تهیونگ :کیوته خودمیییی
خب دیگه اونا رفتن خوابیدن تهیونگم هم دیگه هیچ وقت با ا.ت سرد نشد و تا اخر عمرشون با خوشحال زندگی کردن
*پایان *
شوگا :برو پیش ا.ت سریععع
تهیونگ: هیونگ حوصلش رو ندارم
شوگا :مگه ا.ت فوبیا رعد برق و صدا های بلند نداره برو پیشش بیرون بارون شدیدههه
با چیزی که شوگا گفت انگار دنیا روی سرم خراب شده بود سریع رفتم سمت ماشین پشیمون بودم از اینکه اینطوری باهش رفتار کردم انقدر تند
می رودنم که نزدیک بود تصادف کنم ولی مهم نبود الان مهم فقط فرشته کوچولوم بود
ویو ا.ت
صدای رعد برق اومد گوشی رو پرت کردم چون برق رفته بود نمیتونستم پیداش کنم یک تیکه نور پیدا کردم رفتم زیر نور ایستادم واقعا باورم نمیشه چرا تهیونگ اینجوری میکرد
مگه من چکارش کردم بعنی دیگه دوسم نداره .
میخواد ولم کنه
ویو تهیونگ سریع به خونه رسید وارد خونه شدم با صحنه ایی که دیدم قلبم از جا کنده شد
ا.ت زیر تیکه یی نور بود گوشش هاشو رفته بود از ترس به خوش میلرزید خواستم برم سمتش که دیدم داره با خودش حرف میزنه تصمیم گرفتم گوش کنم
ا.ت: چرا تهیونگ اینجوری میکرد نکنه میخوا ولم کنه ......
تهیونگ:با حرف هاش قلبم تیکه تیکه میشد(خدا نکنه) من با فرشته کوچولوم چه کار کردم سریع رفتم بغلش کردم
ا.ت :داشتم با خودم حرف میزدم دیدم توی آغوش گرمی قرار گرفتم دیدم تهیونگع انگار دنیا رو بهم داده بودن زدم زیر گریه
تهیونگ:آروم باش نفسم آروم باش من اینجام نمیخواد از چیزی بترسی عشقم آروم باش *بغض*
ا.ت:چرا باهام اینطوری میکنی دیگه دوسم نداری*باگریه*
تهیونگ با حرفی که زد بغضم شکست ببخشید عشقم ببخشید که اینطوری رفتار کردم بخاطر اون شرکت کوفتی بود ببخشید عمرم
ا.ت دیدم تهیونگ داره گریه میکنه نتونستم ببینم داری اشک میریزه
ا.ت: تهیونگم گریه نکن باشه تروخدا من نمی تونم ببینم گریه میکنی
تهیونگ:میشه ببخشیم*کیوت با بغض*
ا.ت :باشه نفسم میبخشمت فقط دیگه گریه نکن
تهیونگ:با حرفش دیگه تحمل نکردم لب هام رو روی لباش کبوندم بعد از چند مین
جدا شدیم دلم برای طعم لباش تنگ شده پس دوباره شروع کردم به بوسیدنش جوری میبوسید که انگار سال ها تشنه ی این لب ها بودم
بعد چند مین جدا شدیم
تهیونگ:بیب قول میدم برات جبران کنم اصلا تا یک ماه شرکت نمیرم میریم سفر باشه ؟؟
ا.ت باشه ولی باید قول بدی دیگه باهام سرد نشی
تهیونگ:من غلط بکنم با فرشته ی خودم سرد بشم
بعدش گونش رو که بهش چک زدم رو بوسیدن
ببخشید عسلم که زدمت واقعا ببخشید
تهیونگ سرش رو انداخت پایین
ا.ت:اشکال نداره نفسم با دستم سرش رو بلند کردم و دوباره بوسیدمش
بعد از چند ثانیه جدا شدیم
تهیونگ:خب بیب حالا بریم بخوابیم که فردا باید بریم سفر
ا.ت :باشههه هورااا
تهیونگ :کیوته خودمیییی
خب دیگه اونا رفتن خوابیدن تهیونگم هم دیگه هیچ وقت با ا.ت سرد نشد و تا اخر عمرشون با خوشحال زندگی کردن
*پایان *
۱۰.۸k
۱۳ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.