از دوستی تا عشق P 7
+آها آره خوب من از بچگی یاد گرفتم گیتار و پیانو بزنم چون علاقه شدیدی به هر دو تاشون داشتم در ضمن برادرم هم خیلی بهم کمک کرد اون توی این کارا خیلی خوب بود
همونطور که حرف میزدیم میرفتیم به کافه تا چیزی بخوریم با هم رفتیم سر یه میز نشستیم گفتم
من میرم چیزی بیارم بخوریم
+میخوای من
_نه لازم نیست امروز من میارم ولی تو هم بهم بدهکاری باید بعدا واسم سیر موز بخری یادت باشه
+البته حتما میخرم
_الان بر میگردم
+باشه
تهیونگ ویو
ا. ت رفت تا چیزی بخره واسه این اتفاق خیلی خوشحال بود انگار وقتی توی کلاس داشت گیتار میزد نه تنها من بلکه کل کلاس محوش شدن میدونستم مدله ولی نمیدونستم بلده گیتار هم بزنه
توی فکر بودم که یکی دستش رو محکم کوبید به میز سرم رو بلند کردم چن نفر از قلدر های مدرسه بودن که گیر داده بودن به من همش اذیتم میکردن
؟ هییی کیم تهیونگ ببینم درسته میگن تو با اون دختر خوشگله میگردی چطور جرئت میکنی وقتی من اینجام دختر پولدار و خوشگل مدرسه رو برای خودت ببری
تهیونگ فک نکنم به تو مربوط باشه
؟ اووو حالا برام شاخ هم در آوردی نه دستش رو بلند کرد منتظر بودم تا بهم بزنه ولی فقط صدای افتادن چیزی شنیدم چشام رو باز کردم ا. ت افتاده بود زمین و از گوشه لبش خون میومد و لیوان های قهوه افتاده بودن زمین زود کنارش نشستم و دستش رو گرفتم ا. ت تو حالت خوبه
_چیزی نگفت و بهم خیره شد خواستم بلند شم حساب اون پسره رو برسم که مدیر اومد ا. ت درست کنارم وایستاد
مدیر اینجا چه خبره ا. ت اتفاقی افتاده
_سرم رو کمی کج کردم تا صورتم رو نبینه گفتم بله چیزی نشده
مدیر خوبه شماها منم دنبال شما میگشتم فکر کردید پیداتون نمیکنم شما ماشین منو کثیف کردید دنبالم بیاید ببینم راه بیوفتید الان اونا همراهش رفتن مدیر قبل از رفتن گفت دانش آموز های کلاس بی 2 امروز کلاس ندارین معلمتون نیومده میتونید برید بعدم رفت از گوشه لبم خون میومد و میسوخت تهیونگ دستم رو گرفت و منو برد توی حیاط روی صندلی نشستیم از جیبش پمادی در آورد و زد گوشه لبم که یکم سوخت خودم رو عقب کشیدم
+ ببخشید ولی تو چرا اینکار رو کردی چرا اومدی جلو
_
+ من به این کارا عادت کردم ولی تو فقط دوروزه که اومدی اینجا چرا به مدیر چیزی نگفتی شاید اون کاری میکرد
_
+نمیخوای چیزی بگی
_
+ ا. ت چرا چیزی نمیگی داری میترسونیم
_ تقاصش رو پس میدن
+چی
_انتقامت رو میگرم
از جام بلند شدم و رفتم اونجا اونا مشغول شستن ماشین مدیر بودن بچه ها هم چون داشتن میرفتن بیرون همه اونجا بودن یه فکری به سرم زد سطل آشغال که اونجا بود رو برداشتم و درست پرت کردم توی سر اون پسره که باعث شد همه چیز پخش بشه سر و صورتش
عصبی برگشت و بهم نگاه کرد پوزخند معناداری زدم و بهش نزدیک شدم قبل از اینکه بهم چیزی بگه چنان زدم توصورتش که پرت شد اونور ناله ای از درد کرد بهش نزدیک شدم و گفتم دفعه بعد اگه به تهیونگ یا هر کسی که توی دانشگاه باشه زور بگی اون موقع جوری میزنمت که کل استخوان هات میشکنه لبخند ترسناکی زدم فهمیدی
؟ ا اره
خوبه من میرم ولی یادت باشه حواسم بهت هست
همونطور که حرف میزدیم میرفتیم به کافه تا چیزی بخوریم با هم رفتیم سر یه میز نشستیم گفتم
من میرم چیزی بیارم بخوریم
+میخوای من
_نه لازم نیست امروز من میارم ولی تو هم بهم بدهکاری باید بعدا واسم سیر موز بخری یادت باشه
+البته حتما میخرم
_الان بر میگردم
+باشه
تهیونگ ویو
ا. ت رفت تا چیزی بخره واسه این اتفاق خیلی خوشحال بود انگار وقتی توی کلاس داشت گیتار میزد نه تنها من بلکه کل کلاس محوش شدن میدونستم مدله ولی نمیدونستم بلده گیتار هم بزنه
توی فکر بودم که یکی دستش رو محکم کوبید به میز سرم رو بلند کردم چن نفر از قلدر های مدرسه بودن که گیر داده بودن به من همش اذیتم میکردن
؟ هییی کیم تهیونگ ببینم درسته میگن تو با اون دختر خوشگله میگردی چطور جرئت میکنی وقتی من اینجام دختر پولدار و خوشگل مدرسه رو برای خودت ببری
تهیونگ فک نکنم به تو مربوط باشه
؟ اووو حالا برام شاخ هم در آوردی نه دستش رو بلند کرد منتظر بودم تا بهم بزنه ولی فقط صدای افتادن چیزی شنیدم چشام رو باز کردم ا. ت افتاده بود زمین و از گوشه لبش خون میومد و لیوان های قهوه افتاده بودن زمین زود کنارش نشستم و دستش رو گرفتم ا. ت تو حالت خوبه
_چیزی نگفت و بهم خیره شد خواستم بلند شم حساب اون پسره رو برسم که مدیر اومد ا. ت درست کنارم وایستاد
مدیر اینجا چه خبره ا. ت اتفاقی افتاده
_سرم رو کمی کج کردم تا صورتم رو نبینه گفتم بله چیزی نشده
مدیر خوبه شماها منم دنبال شما میگشتم فکر کردید پیداتون نمیکنم شما ماشین منو کثیف کردید دنبالم بیاید ببینم راه بیوفتید الان اونا همراهش رفتن مدیر قبل از رفتن گفت دانش آموز های کلاس بی 2 امروز کلاس ندارین معلمتون نیومده میتونید برید بعدم رفت از گوشه لبم خون میومد و میسوخت تهیونگ دستم رو گرفت و منو برد توی حیاط روی صندلی نشستیم از جیبش پمادی در آورد و زد گوشه لبم که یکم سوخت خودم رو عقب کشیدم
+ ببخشید ولی تو چرا اینکار رو کردی چرا اومدی جلو
_
+ من به این کارا عادت کردم ولی تو فقط دوروزه که اومدی اینجا چرا به مدیر چیزی نگفتی شاید اون کاری میکرد
_
+نمیخوای چیزی بگی
_
+ ا. ت چرا چیزی نمیگی داری میترسونیم
_ تقاصش رو پس میدن
+چی
_انتقامت رو میگرم
از جام بلند شدم و رفتم اونجا اونا مشغول شستن ماشین مدیر بودن بچه ها هم چون داشتن میرفتن بیرون همه اونجا بودن یه فکری به سرم زد سطل آشغال که اونجا بود رو برداشتم و درست پرت کردم توی سر اون پسره که باعث شد همه چیز پخش بشه سر و صورتش
عصبی برگشت و بهم نگاه کرد پوزخند معناداری زدم و بهش نزدیک شدم قبل از اینکه بهم چیزی بگه چنان زدم توصورتش که پرت شد اونور ناله ای از درد کرد بهش نزدیک شدم و گفتم دفعه بعد اگه به تهیونگ یا هر کسی که توی دانشگاه باشه زور بگی اون موقع جوری میزنمت که کل استخوان هات میشکنه لبخند ترسناکی زدم فهمیدی
؟ ا اره
خوبه من میرم ولی یادت باشه حواسم بهت هست
۲۷.۴k
۱۲ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.