رمان عشق یا خانواده پارت ۱۲
"ویو تهیونگ "در حال آشپزی کردن بودم که به ا/ت نگاهی انداختم به صورت خیلی کیوت اخماش رفته بود تو هم رفتم نشستم جلوش و پرسیدم:
تهیونگ :چرا اخمات رفته تو هم ؟
ا/ت:با من حرف نزن من با تو قهرم
تهیونگ: ا/ت ببین دارم به خاطر تو آشپزی میکنم کمی قدر شناس باش دیگه
ا/ت: قدر شناس باشم که چی؟ وقتی شوهر آدم به زنش واقعیت رو نمی گه
تهیونگ: ا/ت رادیکا با من دوست شد و میخواست با من ازدواج کنه من هم به اون اعتماد کردم و میخواستم باهاش ازدواج کنم که متوجه شدم نقشه داشته بد ازدواج با من ثروت من رو بالا بکشه و با یه پسر دیگه فرار کنه
ا/ت : واو.... عجب چیزی شد این داستان عاشقی شما
تهیونگ: حالا بامن آشتی میکنی؟
ا/ت:آرع
تهیونگ: غذا هم آماده شد
ا/ت:آخجون .میخوام طعمش رو بچشم
تهیونگ: بفرمایید . دستپخت ویژه ی شف تهیونگ
ا/ت:امم بوی خوبی که داره ببینم طعمش چطوره ؟
تهیونگ: زود باش بخور ببین مزه ش خوبه ؟
ا/ت: ظاهرش هم خوبه حالابخورم(خورد)
تهیونگ :خوبه؟خوشمزه ست؟چطوریه؟
ا/ت :خب ..... عه خب ......این اصلا طعمش خوش مزه نیست بلکه طعمش عالیههها(داد)
تهیونگ: وای قلبم خوابید
ا/ت: مگه قلب آدم میخوابه؟
تهیونگ: این یه اصطلاحِ....دختره ی احمق
ا/ت: باشه بابا تو خوبی دیگه دیر وقته من برم بکپم
تهیونگ: مگه ساعت چنده ؟
ا/ت: نمیه شبه .شب بخیر
تهیونگ: من هم ظرف هارو بشورم میام بخوابم
ا/ت: خدمتکارات چی پس
تهیونگ: اونا الان خوابن .شب بخیر
ا/ت: اوکی پس شب بخیر .آها ببخشید که کمک نمی کنم باید فردا برم مدرسه ببخشید
تهیونگ: اشکالی نداره شب بخیر
ادامه دارد
لایک ۶
کامنت۶
(>_<) (^_^)(×_×)
تهیونگ :چرا اخمات رفته تو هم ؟
ا/ت:با من حرف نزن من با تو قهرم
تهیونگ: ا/ت ببین دارم به خاطر تو آشپزی میکنم کمی قدر شناس باش دیگه
ا/ت: قدر شناس باشم که چی؟ وقتی شوهر آدم به زنش واقعیت رو نمی گه
تهیونگ: ا/ت رادیکا با من دوست شد و میخواست با من ازدواج کنه من هم به اون اعتماد کردم و میخواستم باهاش ازدواج کنم که متوجه شدم نقشه داشته بد ازدواج با من ثروت من رو بالا بکشه و با یه پسر دیگه فرار کنه
ا/ت : واو.... عجب چیزی شد این داستان عاشقی شما
تهیونگ: حالا بامن آشتی میکنی؟
ا/ت:آرع
تهیونگ: غذا هم آماده شد
ا/ت:آخجون .میخوام طعمش رو بچشم
تهیونگ: بفرمایید . دستپخت ویژه ی شف تهیونگ
ا/ت:امم بوی خوبی که داره ببینم طعمش چطوره ؟
تهیونگ: زود باش بخور ببین مزه ش خوبه ؟
ا/ت: ظاهرش هم خوبه حالابخورم(خورد)
تهیونگ :خوبه؟خوشمزه ست؟چطوریه؟
ا/ت :خب ..... عه خب ......این اصلا طعمش خوش مزه نیست بلکه طعمش عالیههها(داد)
تهیونگ: وای قلبم خوابید
ا/ت: مگه قلب آدم میخوابه؟
تهیونگ: این یه اصطلاحِ....دختره ی احمق
ا/ت: باشه بابا تو خوبی دیگه دیر وقته من برم بکپم
تهیونگ: مگه ساعت چنده ؟
ا/ت: نمیه شبه .شب بخیر
تهیونگ: من هم ظرف هارو بشورم میام بخوابم
ا/ت: خدمتکارات چی پس
تهیونگ: اونا الان خوابن .شب بخیر
ا/ت: اوکی پس شب بخیر .آها ببخشید که کمک نمی کنم باید فردا برم مدرسه ببخشید
تهیونگ: اشکالی نداره شب بخیر
ادامه دارد
لایک ۶
کامنت۶
(>_<) (^_^)(×_×)
۱۲.۷k
۲۳ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.