جهت مخالف
جهت مخالف
پارت ۵۱
ات:جونگکوک...چی کار میکنی؟!
کوک:بهم بوس ندادی
محکم شروع کرد به بوسیدنش ات هم همراهی میکرد که صدای زنگ در خونه اونا رو از حال خوبشون در اورد
کوک:اه این دیگه کیه؟!
صدا پارس کردن اومد و واضح شد که اعضان
کوک:میگم تو خوابی الان خوب نیس بری پیششون
ات:مگه چشه؟
کوک:یه نگا به خودت بنداز!
خب از اونجایی که موقع دوییدن ات گرمش شده بود تیشرتشو در اورده بود و الان فقط با تاپ بود و یه شلوار
کوک:بهونه نیار فقط بخواب باشه؟
ات خنده ایی کرد:چشم اقای غیرتی
و بوسه محکمی به جونگکوک داد
جونگکوک لبخندی زد و بلند شد و پتو روی ات انداخت سرشو بوسید و شب بخیری گفت
رف تا درو باز کنه همین که درو باز کرد بم پرید بغلش
کوک:هی چطوری پسر
وقتی سرشو بلند کرد دید جیمین جلوی دره کس دیگهایی همراهش نبود
جیمین:چطوری پسر با عشقت خوش گذشت؟
کوک:هییی
جیمین با خنده ادامه داد:اعضا رو نگه داشتم یه روز تا باهاش عشق کنی شاید فردا بیان اینجا رو اسکن کنن میدونستم تپی بیمارستان دووم نمیاره و میاد پیشت پس برای اعضا توضیح دادم که میخوای باهاش تنها باشی
کوک:اوه جیمین مرسی هیونگ
و هیونگشو بغل کرد
کوک:چطوری میتونم جبران کنم؟
جیمین: جبران نمیخواد اها فردا اعضا به احتمال نود درصد میان اینجا و مورانو اسکن کنن پس خودتو اماده کن
کوک:باشه مرسی هیونگ و دوباره بغلش کرد
جیمین:خب من دیگه میرم
کوک:تو راه مراقب باش
جیمین:باشه میبینمت
کوک:میبینمت هیونگ
درو بست
یهویی صدای هیجان زده ی ات بلند زد با سرعت دویید توی اتاق و دید ات داره با بم بازی میکنه
ات:اوه بم...نکن پسر...وایییی(...=خنده)
جونگکوک نفس عمیقی کشید با خنده بمو از ات جدا کرد
کوک:هی پسر بیا بریم یکم بهت غذا بدم
جونگکوک بم رو به سمت در هدایت کرد خودش که خواست بره تیشرتش کشیده شد برگشت و نگاهی به ات کرد که دهنشو کج کرده بود
ات:منم گرسنمه
جونگکوک خنده ایی کرد:پاشو بریم سفارش بدیم منم گرسنمه
برگشت و دستاشو گذاشت زیر بغل ات و بلندش کرد مثل بچه ها شده یود برای همین جونگکوک موهاشو بهم ریخت و پیشونیشو بوسید
کوک:کی فکرشو میکرد که اون مافیای خشن تبدیل به همچین بیبیایی بشه
یهویی ات بغلش کرد
ات:من پیش تو هیچ وقت خشن نمیشم جونگکوکی
یهویی جونگکوک یاد تمام رویا هایی افتاد که زمانی که ات نبود اونا دلخوشیش بودن حالا ات توی بغل بود متقابل اتو بغل کرد و لپشو گذاشت روی سرش
ات:جونگکوک خیلی دوست دارم
کوک:ولی من عاشقتم
ات خنده ایی کرد
ات:بیا بریم سفارش بدیم
دو روز دیگه تولد نامجونه🥲
ولی پیشمون نیست🥲🥲
پارت ۵۱
ات:جونگکوک...چی کار میکنی؟!
کوک:بهم بوس ندادی
محکم شروع کرد به بوسیدنش ات هم همراهی میکرد که صدای زنگ در خونه اونا رو از حال خوبشون در اورد
کوک:اه این دیگه کیه؟!
صدا پارس کردن اومد و واضح شد که اعضان
کوک:میگم تو خوابی الان خوب نیس بری پیششون
ات:مگه چشه؟
کوک:یه نگا به خودت بنداز!
خب از اونجایی که موقع دوییدن ات گرمش شده بود تیشرتشو در اورده بود و الان فقط با تاپ بود و یه شلوار
کوک:بهونه نیار فقط بخواب باشه؟
ات خنده ایی کرد:چشم اقای غیرتی
و بوسه محکمی به جونگکوک داد
جونگکوک لبخندی زد و بلند شد و پتو روی ات انداخت سرشو بوسید و شب بخیری گفت
رف تا درو باز کنه همین که درو باز کرد بم پرید بغلش
کوک:هی چطوری پسر
وقتی سرشو بلند کرد دید جیمین جلوی دره کس دیگهایی همراهش نبود
جیمین:چطوری پسر با عشقت خوش گذشت؟
کوک:هییی
جیمین با خنده ادامه داد:اعضا رو نگه داشتم یه روز تا باهاش عشق کنی شاید فردا بیان اینجا رو اسکن کنن میدونستم تپی بیمارستان دووم نمیاره و میاد پیشت پس برای اعضا توضیح دادم که میخوای باهاش تنها باشی
کوک:اوه جیمین مرسی هیونگ
و هیونگشو بغل کرد
کوک:چطوری میتونم جبران کنم؟
جیمین: جبران نمیخواد اها فردا اعضا به احتمال نود درصد میان اینجا و مورانو اسکن کنن پس خودتو اماده کن
کوک:باشه مرسی هیونگ و دوباره بغلش کرد
جیمین:خب من دیگه میرم
کوک:تو راه مراقب باش
جیمین:باشه میبینمت
کوک:میبینمت هیونگ
درو بست
یهویی صدای هیجان زده ی ات بلند زد با سرعت دویید توی اتاق و دید ات داره با بم بازی میکنه
ات:اوه بم...نکن پسر...وایییی(...=خنده)
جونگکوک نفس عمیقی کشید با خنده بمو از ات جدا کرد
کوک:هی پسر بیا بریم یکم بهت غذا بدم
جونگکوک بم رو به سمت در هدایت کرد خودش که خواست بره تیشرتش کشیده شد برگشت و نگاهی به ات کرد که دهنشو کج کرده بود
ات:منم گرسنمه
جونگکوک خنده ایی کرد:پاشو بریم سفارش بدیم منم گرسنمه
برگشت و دستاشو گذاشت زیر بغل ات و بلندش کرد مثل بچه ها شده یود برای همین جونگکوک موهاشو بهم ریخت و پیشونیشو بوسید
کوک:کی فکرشو میکرد که اون مافیای خشن تبدیل به همچین بیبیایی بشه
یهویی ات بغلش کرد
ات:من پیش تو هیچ وقت خشن نمیشم جونگکوکی
یهویی جونگکوک یاد تمام رویا هایی افتاد که زمانی که ات نبود اونا دلخوشیش بودن حالا ات توی بغل بود متقابل اتو بغل کرد و لپشو گذاشت روی سرش
ات:جونگکوک خیلی دوست دارم
کوک:ولی من عاشقتم
ات خنده ایی کرد
ات:بیا بریم سفارش بدیم
دو روز دیگه تولد نامجونه🥲
ولی پیشمون نیست🥲🥲
۴.۳k
۲۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.