پارت ¹۵.جنبه نداری نخون.
دستشو مشت کرد اورد جلو که بزنه تو صورتم که دستشو یکی از پشت گرفد پسره کنار رفد که دیدم اون جونگ کوکه ..
رفد جلو چند تا مشت زد به صورت پسره که چند نفر اومدن جلو گفدن :
_اینجا چخبره تو دانشگاه ؟
اوه اوه الان بد میشه ،جونگ کوک رفد جلو گفد :
_ی دعوا کوچیک بوده میتونین برین .
اون مردا که از دانشگاه بودن وقتی کوک دیدن با احترام گفدن :
_اوه عذر میخایم جناب جئون نشناختیمتون .
جونگ کوک با جدیت لب زد :
_حالا که شناختین زود از جلو چشمام گمشین .
باورم نمیشد اینقد بد حرف میزد و اونا هنوزم بهش احترام میزاشتن اون مردا رفدن پسره ولکن نبود اومد نزدیکم که جونگ کوک از پشت گرفدش که تو ی چشم بهم زدن با دیوار یکی شد بقیه اون دخدر پسرام ترسیدن فرار مردن که اومد نزدیکم پرسید :
_خوبی ؟
اره ای گفدم که لب زد :
_دعوا درست نکن بلد نیستی که از خودت محافظت کنی .
اخمی کردم پرسیدم:
_اونا از کجا تورو میشناختن ؟
با جدیت بهم نگاه کرد اومد تو دو قدمیم وایساد لب زد :
_تنها کسی که حق داره سوال بپرسه منم اینو چند بار بهت گفدم ؟فقط یبار دیگه ازم بپرس تا قشنگ با رسم شکل حالیت کنم .
اخمی کردم دیگه چیزی نگفدم راستش ترسیدم چیزیم بگم منم با دیوار یکی کنه پس تصمیم گرفدم رو مخش پیاده روی نکنم ،البته فعلا ..!
بعد رفدن جونگ کوک دیگه کسی اذیتم نکرد کلاسا که تموم شد رفدم بیرون تا تاکسی بگیرم که ماشین مدل بالای سیاهی روبه روم وایساد خیلی عصبی شده یودم فک کردم ی مزاحمه با عصبانیت گفدم :
_گمشو اونور این همجا چرا ..
خواستم ادامه حرفمو بزنم ولی با دیدن کسی که دیدم حرفمو قطع کردم ی قدم رفدم عقب تر ...
(بنظرتون اون شخص کیه ؟😨)
رفد جلو چند تا مشت زد به صورت پسره که چند نفر اومدن جلو گفدن :
_اینجا چخبره تو دانشگاه ؟
اوه اوه الان بد میشه ،جونگ کوک رفد جلو گفد :
_ی دعوا کوچیک بوده میتونین برین .
اون مردا که از دانشگاه بودن وقتی کوک دیدن با احترام گفدن :
_اوه عذر میخایم جناب جئون نشناختیمتون .
جونگ کوک با جدیت لب زد :
_حالا که شناختین زود از جلو چشمام گمشین .
باورم نمیشد اینقد بد حرف میزد و اونا هنوزم بهش احترام میزاشتن اون مردا رفدن پسره ولکن نبود اومد نزدیکم که جونگ کوک از پشت گرفدش که تو ی چشم بهم زدن با دیوار یکی شد بقیه اون دخدر پسرام ترسیدن فرار مردن که اومد نزدیکم پرسید :
_خوبی ؟
اره ای گفدم که لب زد :
_دعوا درست نکن بلد نیستی که از خودت محافظت کنی .
اخمی کردم پرسیدم:
_اونا از کجا تورو میشناختن ؟
با جدیت بهم نگاه کرد اومد تو دو قدمیم وایساد لب زد :
_تنها کسی که حق داره سوال بپرسه منم اینو چند بار بهت گفدم ؟فقط یبار دیگه ازم بپرس تا قشنگ با رسم شکل حالیت کنم .
اخمی کردم دیگه چیزی نگفدم راستش ترسیدم چیزیم بگم منم با دیوار یکی کنه پس تصمیم گرفدم رو مخش پیاده روی نکنم ،البته فعلا ..!
بعد رفدن جونگ کوک دیگه کسی اذیتم نکرد کلاسا که تموم شد رفدم بیرون تا تاکسی بگیرم که ماشین مدل بالای سیاهی روبه روم وایساد خیلی عصبی شده یودم فک کردم ی مزاحمه با عصبانیت گفدم :
_گمشو اونور این همجا چرا ..
خواستم ادامه حرفمو بزنم ولی با دیدن کسی که دیدم حرفمو قطع کردم ی قدم رفدم عقب تر ...
(بنظرتون اون شخص کیه ؟😨)
۹.۷k
۲۷ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.