بخش اول تک پارتی درخواستی
مرسی که میخونی. حمایت کنید.
تک پارتی درخواستی از جناب مین یونگی[شوگا]😅😎🤏🏻[اسمات]
ویو یونگی
چند وقتیه ات باهام سرد رفتار میکنه کم محل میده و سرد و خشک حرف میزنه......در خونه رو باز کردم و وارد سالن شدم دیدم ات با ی لباس خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی باز از پله ها میومد پایین
_سلام
+سلام (سرد)
_جایی میری؟
+آره (سرد)
_کجا؟اونم با این لباس؟
+مگه مهمه!؟!(سرد )
_وایستا ببینم [دست اتو میگیره] منظورت چیه؟
+ولم کن....باید برم ...دیرم شده!(سرد و یکم اخم)
_ات بگو داری کجا میری عصبیم نکن!.
+دارم با دوستام میرم بار . حالا دستمو ول کن(سرد)
_ نخیر تو جایی نمیری......
+تو برو به لایلا جونت برس ...[نکته لایلا منشی یونگی و آمریکاییه]
_چی؟......پس بگو قضیه اینه!
+مگه دروغ میگم؟هاااااااا؟من اصلا واست مهم نیستم!
_بیا بشینیم حرف بزنیم ظاهرا اینجا یکی دچار سوءتفاهم شده ؟!!
+نمیخوام گفتم ولم کننننننننننن.
براید بلندش کردم و بردمش کنار خودم رو مبل گذاشتمش و .........................................[یونگی داره سوءتفاهمات رو بر طرف میکنه!]
+جدی؟
_هوم!
+ببخشید این چند مدت خیلی بهت بی توجه ای کردم و کلیم اذیتت میکردم متاسفم!
_اشکالی نداره ولی.........
+ولی چی؟
_باید ی جوری جبرانش کنی دیگه؟!
+خب چجوری؟.
_اهم ..... اهم....
ویو ات
با اهم اهم گفتنش ناخدا گاه نگاهم رفت سمت عضوش که دیدم چقدر اومده بود بالا
+نه
_آره
+نه
_آره
+نمیخوام
بلند شدم که فرار کنم از پشت گرفتم و راهی اتاقم کرد .....خوابوندم رو تخت
_تقصیر خودته ....نباید همچین لباسی میپوشیدی
و افتاد به جون لبام
[۵مین بعد]
ازم جدا شد که دکمه های پیراهنش رو باز کنه که دنبال لباش بالا اومدم و وقتی بهشون رسیدم آروم باهاش دراز کشیدم [اگه منظورمو نفهمیدید تو کامنتا بگید تا براتون ی ویدیو بزارم که بفهمید چی موگم]
[فلش بک به بعد از زمانی که یونگی لباسهای هردوشون رو جر میده😅]
تک پارتی درخواستی از جناب مین یونگی[شوگا]😅😎🤏🏻[اسمات]
ویو یونگی
چند وقتیه ات باهام سرد رفتار میکنه کم محل میده و سرد و خشک حرف میزنه......در خونه رو باز کردم و وارد سالن شدم دیدم ات با ی لباس خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی باز از پله ها میومد پایین
_سلام
+سلام (سرد)
_جایی میری؟
+آره (سرد)
_کجا؟اونم با این لباس؟
+مگه مهمه!؟!(سرد )
_وایستا ببینم [دست اتو میگیره] منظورت چیه؟
+ولم کن....باید برم ...دیرم شده!(سرد و یکم اخم)
_ات بگو داری کجا میری عصبیم نکن!.
+دارم با دوستام میرم بار . حالا دستمو ول کن(سرد)
_ نخیر تو جایی نمیری......
+تو برو به لایلا جونت برس ...[نکته لایلا منشی یونگی و آمریکاییه]
_چی؟......پس بگو قضیه اینه!
+مگه دروغ میگم؟هاااااااا؟من اصلا واست مهم نیستم!
_بیا بشینیم حرف بزنیم ظاهرا اینجا یکی دچار سوءتفاهم شده ؟!!
+نمیخوام گفتم ولم کننننننننننن.
براید بلندش کردم و بردمش کنار خودم رو مبل گذاشتمش و .........................................[یونگی داره سوءتفاهمات رو بر طرف میکنه!]
+جدی؟
_هوم!
+ببخشید این چند مدت خیلی بهت بی توجه ای کردم و کلیم اذیتت میکردم متاسفم!
_اشکالی نداره ولی.........
+ولی چی؟
_باید ی جوری جبرانش کنی دیگه؟!
+خب چجوری؟.
_اهم ..... اهم....
ویو ات
با اهم اهم گفتنش ناخدا گاه نگاهم رفت سمت عضوش که دیدم چقدر اومده بود بالا
+نه
_آره
+نه
_آره
+نمیخوام
بلند شدم که فرار کنم از پشت گرفتم و راهی اتاقم کرد .....خوابوندم رو تخت
_تقصیر خودته ....نباید همچین لباسی میپوشیدی
و افتاد به جون لبام
[۵مین بعد]
ازم جدا شد که دکمه های پیراهنش رو باز کنه که دنبال لباش بالا اومدم و وقتی بهشون رسیدم آروم باهاش دراز کشیدم [اگه منظورمو نفهمیدید تو کامنتا بگید تا براتون ی ویدیو بزارم که بفهمید چی موگم]
[فلش بک به بعد از زمانی که یونگی لباسهای هردوشون رو جر میده😅]
۱۳.۳k
۰۳ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.