فیک ازدواج اجباری p5
فیک ازدواج اجباری p5
ویو ات
وقتی شنیدم گفت دارن شکست میخورن فرار کردم از پنجره دیدم تهیونگ گیر افتاده خوشحال شدم و فرار کردم جونگ کوکو دیدم و دویدم سمتش کوک هم بقلم کرد
کوک:حالت خوبه خوشگلم
ات:اره(با بغض)
ته:ات یادت بهت چی گفتم
ات: آره یادمه ولی الان نمیتونی انجام بدی
ته:من انجام ندم میدونی یکی دیگه انجام میده ات
ویو ات
میدونستم که میکنه چون تهیونگ هم مافیا نمیدونم چی کار کنم یادم یبار یکی از خدمتکارا برام تعریف کرد به بهشون حمله شده بود اون دختره هم فرار کرد و رفت پیش دشمناشون تهیونگ هم پسرو هم دخترو کشت نمیخواستم همچین چیزی سر منم بیاد پس گفتم
ات: جونگ کوک از اینجا برو
کوک:ات معلوم هست چی میگی
ات:آره میفهمم چی میگم گفتم برو (با عربده)
سوهو:ات چرا چرت و پرت میگی
ات: گفتم برید(ات اسلحه رو از روی زمین برداشت و گفت)اگر نرید خودمو میکشم
کوک:ات اونو بزار زمین
ات: گفتم برید اگر تهیونگ آسیب ببین منم به خودم آسیب میزنم اگر بمیره من خودمو میکشم(عربده)
کوک:ات چرا این کارو میکنی هان
ات: چون چون من از تهیونگ باردارم
ویو کوک
اینو که ات گفت هم میخواستم ات رو بکشم هم تهیونگ و
سوهو: ات چرا چرت و پرت میگی
ات: دارم راست میگم تهیونگ بابای بچمهه
کوک: ات تا تهیونگ و نکشتم بیا بریم
ات: من با تو هیجا نمیام
ته: شنیدی چی گفت گفت بچه من تو شکمشه
ات: جونگ کوک یا از این جا میری یا خودمو میکشم (ات اسلحه رو گرفت رو سرش)
سوهو: ات این مسخره بازی هارو بزار کنار
ات: گفتم برید
کوک: بریم(با عصبانیت زیاد)
سوهو: ولی
کوک:گفتم بریم
ویو ات
دیدم رفتن تهیونگ و بلند کردم و رفتیم داخل عمارت
تهیونگ بع بادیگاردا گفت تمیز کاری کنن
برش زمانی به ساعت ۶
ویو ات
رو تخت بودم داشتم گریه میکردم که ته اومد
ته:لخت شو
ات: تهیونگ ولم کن
ته:گفتم لخت شو
ات: نمیخوام
ویو ات
اینو که گفتم ریم خیمه زد همراهیش نکردم لب پایینیم رو گاز گرفت باز همراهیش نکردم
ته: برای خودت بد میشه که عشقتو از دست بدی
ات از چشماش اشک امد و همراهیش کرد
ته:آفرین بیبی گرل
ات: تهیونگ برو اون ور
ات که بلند شو تهیونگ چشبوندتش به دیوا لباسای ات رو پاره کرد و لباسای خودشم در اورد
ته: بزار قانون های رو برات بگم
یک ددی صدام میزنی
دو وقتی گفتم باید لخت باشی
سه فقط ناله میکنی
ات:تهیونگ
تهیونگ دوتا از انگشتاشو واردش کرد
ته: قانون اول چی بود
ات: ددی توروخدا بسته
ته: قانون ها هم یادت میرو ارههه
ات: ببخشید دیدی احححح
ته: حالا شود بیبی گرل خوب
تهیونگ ات رو پرت کرد رو تخت و روش خیمه زد
یعد از لباش رفت سراغ گردنش و کیس مارک های دردناکی زد
و بعدشم رفت سمت سینهاش یکی تو دهنش یکی هم تو دست ات هم فقط ناله میکرد میدونست که اگر نکنه بدتر میشه که تهیونگ وارش کرد
ات:اححح تهیونگ درش بیار
تهیونگ :قانون اول و سوم رو یادت رفته
ات:اححح ددی لطفا
ته:فقط ناله کن
ات:اححح
تهیونگ کشید بیرون و میخواست از پشت واردش کنه
ته: داگی شو
ات:تهیونگ
ته:گفتم داگی شو
ات داگی شود و تهیونگ واردش کرد ..
که جیغ ات در امد
ته:گفتم ناله کن
یعد ۳۰ مین ته ارضایی شد و از ات کشید بیرون ات و رفتن حموم ته پشت ات نشست تو وان که دو باره تحریک شد و از پشت وارد ات کرد که ات بیهوش شد ته ات و خودشو شست و رفتم خوابیدم ته ات رو بغل کرد و خوابید
...
ویو ات
وقتی شنیدم گفت دارن شکست میخورن فرار کردم از پنجره دیدم تهیونگ گیر افتاده خوشحال شدم و فرار کردم جونگ کوکو دیدم و دویدم سمتش کوک هم بقلم کرد
کوک:حالت خوبه خوشگلم
ات:اره(با بغض)
ته:ات یادت بهت چی گفتم
ات: آره یادمه ولی الان نمیتونی انجام بدی
ته:من انجام ندم میدونی یکی دیگه انجام میده ات
ویو ات
میدونستم که میکنه چون تهیونگ هم مافیا نمیدونم چی کار کنم یادم یبار یکی از خدمتکارا برام تعریف کرد به بهشون حمله شده بود اون دختره هم فرار کرد و رفت پیش دشمناشون تهیونگ هم پسرو هم دخترو کشت نمیخواستم همچین چیزی سر منم بیاد پس گفتم
ات: جونگ کوک از اینجا برو
کوک:ات معلوم هست چی میگی
ات:آره میفهمم چی میگم گفتم برو (با عربده)
سوهو:ات چرا چرت و پرت میگی
ات: گفتم برید(ات اسلحه رو از روی زمین برداشت و گفت)اگر نرید خودمو میکشم
کوک:ات اونو بزار زمین
ات: گفتم برید اگر تهیونگ آسیب ببین منم به خودم آسیب میزنم اگر بمیره من خودمو میکشم(عربده)
کوک:ات چرا این کارو میکنی هان
ات: چون چون من از تهیونگ باردارم
ویو کوک
اینو که ات گفت هم میخواستم ات رو بکشم هم تهیونگ و
سوهو: ات چرا چرت و پرت میگی
ات: دارم راست میگم تهیونگ بابای بچمهه
کوک: ات تا تهیونگ و نکشتم بیا بریم
ات: من با تو هیجا نمیام
ته: شنیدی چی گفت گفت بچه من تو شکمشه
ات: جونگ کوک یا از این جا میری یا خودمو میکشم (ات اسلحه رو گرفت رو سرش)
سوهو: ات این مسخره بازی هارو بزار کنار
ات: گفتم برید
کوک: بریم(با عصبانیت زیاد)
سوهو: ولی
کوک:گفتم بریم
ویو ات
دیدم رفتن تهیونگ و بلند کردم و رفتیم داخل عمارت
تهیونگ بع بادیگاردا گفت تمیز کاری کنن
برش زمانی به ساعت ۶
ویو ات
رو تخت بودم داشتم گریه میکردم که ته اومد
ته:لخت شو
ات: تهیونگ ولم کن
ته:گفتم لخت شو
ات: نمیخوام
ویو ات
اینو که گفتم ریم خیمه زد همراهیش نکردم لب پایینیم رو گاز گرفت باز همراهیش نکردم
ته: برای خودت بد میشه که عشقتو از دست بدی
ات از چشماش اشک امد و همراهیش کرد
ته:آفرین بیبی گرل
ات: تهیونگ برو اون ور
ات که بلند شو تهیونگ چشبوندتش به دیوا لباسای ات رو پاره کرد و لباسای خودشم در اورد
ته: بزار قانون های رو برات بگم
یک ددی صدام میزنی
دو وقتی گفتم باید لخت باشی
سه فقط ناله میکنی
ات:تهیونگ
تهیونگ دوتا از انگشتاشو واردش کرد
ته: قانون اول چی بود
ات: ددی توروخدا بسته
ته: قانون ها هم یادت میرو ارههه
ات: ببخشید دیدی احححح
ته: حالا شود بیبی گرل خوب
تهیونگ ات رو پرت کرد رو تخت و روش خیمه زد
یعد از لباش رفت سراغ گردنش و کیس مارک های دردناکی زد
و بعدشم رفت سمت سینهاش یکی تو دهنش یکی هم تو دست ات هم فقط ناله میکرد میدونست که اگر نکنه بدتر میشه که تهیونگ وارش کرد
ات:اححح تهیونگ درش بیار
تهیونگ :قانون اول و سوم رو یادت رفته
ات:اححح ددی لطفا
ته:فقط ناله کن
ات:اححح
تهیونگ کشید بیرون و میخواست از پشت واردش کنه
ته: داگی شو
ات:تهیونگ
ته:گفتم داگی شو
ات داگی شود و تهیونگ واردش کرد ..
که جیغ ات در امد
ته:گفتم ناله کن
یعد ۳۰ مین ته ارضایی شد و از ات کشید بیرون ات و رفتن حموم ته پشت ات نشست تو وان که دو باره تحریک شد و از پشت وارد ات کرد که ات بیهوش شد ته ات و خودشو شست و رفتم خوابیدم ته ات رو بغل کرد و خوابید
...
۹۸۵
۲۵ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.