You didn't tell me the truth
You didn't tell me the truth
Part¹³
•سه سال بعد•
بذارین براتون از وضعیت کوک بگم کوک عملا مرده متحرک شده بود خیلی کم غذا میخورد و به کمک دوستاش بود که هم خودش و هم باندش سرپا بودن سوجین و سومین و یونا هم کمی از وضعیت نداشتن سومین ۲ سال بعدش با شینبی ازدواج کرد ولی مراسمشون با تم کاملا مشکی بدوم مهمون بود اعضا هم خب دوستشون از دست داده بودن به اندازه کوک و یونا نه ولی خب ناراحت بودن
اما ات،ات تمام مهارت هاشو به صد رسونده بود زبان فرانسوی یاد گرفته بود و زبان اینگلیسی و چینی پیشرفت داشته اون تمام روز به کوک و دوستاش فکر نیکرد از دور مواظبشون بود ولی خب چه فایده
•اداره اف بی آی•
ات با سرعت به سمت دفتر رئیس رفت در زد لباساش و مرتب کرد و بعد وارد شد
ات:با من کاری داشتین؟
جینسو(ماموره):ات شی امروز روزشه از امروز توی عمارت جئون کار میکنی و مراقبش نی چون سوکبین ما مافیای ایتالیا قرارداد بسته و خیلی قوی شده ما تورو به عنوان مامور میبریم اونجا و فقط جئون میدونه تو همیشه پیششی و لقبتم لایت
•فلش بک•
کوک:من گل رزم و وهمه منو رز صدا میزنن وتو اسم تورو میزارم لایت
دلیل انتخاب اسم لایت برای دخترخیلی جالب بود از نظر پسر دختر نوری بود که وارد دنیای تاریک پسر شده بود و سعی داشت اورو هم همرنگ خودش کنه ولی آیا موفق میشد؟
•پایان فلش بک•
با اسم لایت دختر بغض کرد
ات:ولی کوک واسه من لقب لایت گذاشته بود
جینسو:خب بالاخره که باید بفهمه تو کی هستی
•۳ روز بعد ورودی عمارت جئون•
ات تمام حس هارو اونطرف در با عمق وجودش درک میکرد از خجالت گرفته تا ترس یا خوشحالی و حالا قرار بود برگرده در رو زد و وارد عمارت شد گلا و باغ هنوز سرجاشون بودن ولی حوض یه سنگ مکعبی شده بود که روش به صورت خیلی جذابی نوشته بود لایت یعنی کوک آنقدر ات رو دوست داشت؟به سمت خونه رفت یکم نسبت به قبل بی روح شده بود نگاه کرد و بع با صدایی از پشت سرش برگشت
کوک:با کسی کاری داری
ات:وایت هستم
کوک:هوم اتاقت طبقه بالا رنگ در طوسی اینم کلیدش برو زود راس ساعت ۶ تو اتاقمی
دختر به همراه دو تا چمدون یاسی رنگش با کوله بنفش و کیف دستی کوچیک یاسیش بالا رفت و این دختر کوک رو یاد ات خودش مینداخت ولی بی خبر از اینکه این همون ات عزیزش هست
ات به سمت طبقه بالا رفت اول حمام رفت بعد روتین و بعد هم لباساش رو ،ذاشت بعد ام یه عکس دونفره با کوک رو توی کمدش قائم کرد و سر ساعت ۶ دم در اتاق کوک بود
*end*
بچه ها تا قه چند دقیقه دیگه میرم مدرسه ببینین چه ادمین خوبی ام قدرمو بدونین🤏🤙
Part¹³
•سه سال بعد•
بذارین براتون از وضعیت کوک بگم کوک عملا مرده متحرک شده بود خیلی کم غذا میخورد و به کمک دوستاش بود که هم خودش و هم باندش سرپا بودن سوجین و سومین و یونا هم کمی از وضعیت نداشتن سومین ۲ سال بعدش با شینبی ازدواج کرد ولی مراسمشون با تم کاملا مشکی بدوم مهمون بود اعضا هم خب دوستشون از دست داده بودن به اندازه کوک و یونا نه ولی خب ناراحت بودن
اما ات،ات تمام مهارت هاشو به صد رسونده بود زبان فرانسوی یاد گرفته بود و زبان اینگلیسی و چینی پیشرفت داشته اون تمام روز به کوک و دوستاش فکر نیکرد از دور مواظبشون بود ولی خب چه فایده
•اداره اف بی آی•
ات با سرعت به سمت دفتر رئیس رفت در زد لباساش و مرتب کرد و بعد وارد شد
ات:با من کاری داشتین؟
جینسو(ماموره):ات شی امروز روزشه از امروز توی عمارت جئون کار میکنی و مراقبش نی چون سوکبین ما مافیای ایتالیا قرارداد بسته و خیلی قوی شده ما تورو به عنوان مامور میبریم اونجا و فقط جئون میدونه تو همیشه پیششی و لقبتم لایت
•فلش بک•
کوک:من گل رزم و وهمه منو رز صدا میزنن وتو اسم تورو میزارم لایت
دلیل انتخاب اسم لایت برای دخترخیلی جالب بود از نظر پسر دختر نوری بود که وارد دنیای تاریک پسر شده بود و سعی داشت اورو هم همرنگ خودش کنه ولی آیا موفق میشد؟
•پایان فلش بک•
با اسم لایت دختر بغض کرد
ات:ولی کوک واسه من لقب لایت گذاشته بود
جینسو:خب بالاخره که باید بفهمه تو کی هستی
•۳ روز بعد ورودی عمارت جئون•
ات تمام حس هارو اونطرف در با عمق وجودش درک میکرد از خجالت گرفته تا ترس یا خوشحالی و حالا قرار بود برگرده در رو زد و وارد عمارت شد گلا و باغ هنوز سرجاشون بودن ولی حوض یه سنگ مکعبی شده بود که روش به صورت خیلی جذابی نوشته بود لایت یعنی کوک آنقدر ات رو دوست داشت؟به سمت خونه رفت یکم نسبت به قبل بی روح شده بود نگاه کرد و بع با صدایی از پشت سرش برگشت
کوک:با کسی کاری داری
ات:وایت هستم
کوک:هوم اتاقت طبقه بالا رنگ در طوسی اینم کلیدش برو زود راس ساعت ۶ تو اتاقمی
دختر به همراه دو تا چمدون یاسی رنگش با کوله بنفش و کیف دستی کوچیک یاسیش بالا رفت و این دختر کوک رو یاد ات خودش مینداخت ولی بی خبر از اینکه این همون ات عزیزش هست
ات به سمت طبقه بالا رفت اول حمام رفت بعد روتین و بعد هم لباساش رو ،ذاشت بعد ام یه عکس دونفره با کوک رو توی کمدش قائم کرد و سر ساعت ۶ دم در اتاق کوک بود
*end*
بچه ها تا قه چند دقیقه دیگه میرم مدرسه ببینین چه ادمین خوبی ام قدرمو بدونین🤏🤙
۴.۷k
۲۶ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.