☆͜͡𝓱𝓮 𝔀𝓪𝓼 𝔂𝓸𝓾𝓻 𝓬𝓸𝓾𝓼𝓲𝓷 𝓾𝓷𝓽𝓲𝓷ঔৣ͡ ͜
☆͜͡𝓱𝓮 𝔀𝓪𝓼 𝔂𝓸𝓾𝓻 𝓬𝓸𝓾𝓼𝓲𝓷 𝓾𝓷𝓽𝓲𝓷ঔৣ͡ ͜
☆͜͡part_⁷ঔৣ͡ ͜
ات: اوفیی یک لحظه گفتم فردا قراره عذاب بکشم
+نخیر حالا برو لباسات و عوض کن و بیا پایین دیگه ساعت نزدیک 10 باید بریم رو میز شام ساعت 10جونگکوک هم الان میاد
ب/ک: امید وارم بیاد
م/ک: مرد(آروم)
ب/ک: هوم(آروم)
م/ک: این بچه ساعت از دستش در میره (آروم)
ب/ک: چیکار کنم(آروم)
جونگکوک ویو
جونگکوک: یهو جیمین با شرت جوجه ای اومد تو حال
تهیونگ:(خنده)
جین:(جر خورده)
شوگا:( خنده)
جیهوپ: جر خوردن
جونگکوک:(خنده)
جین: راستی واسه شام بمون
جونگکوک: ها ب.... چی گفتی شام مگه ساعت چنده
جیهوپ: امممم 10:30
جونگکوک: خاک به سرم من رفتم
تهیونگ: چیشده
جونگکوک: دیر رفتم
شوگا: برو دیگه
جونگکوک: بای
سری رفتم و بیرون و سوار ماشین شدم وای و سری میروندم رسیدم و آروم رفتم تو و همه تو حال بودن باید خودمو آماده کنم
جونگکوک: سلام
+علیکم و سلام
جونگکوک: ببخشید ساعت از دستم در رفتم چون خیلی وقت بود دوستام و ندیده بودم
که پدر بزگ پاشد و روبه روم وایساد
+اشکالی نداره عزیزم
جونگکوک: ها
+میگم اشکالی نداره
جونگکوک: آ... آها میرم اتاقم
+برو ات و هم صدا کن بیاد سر میز شام
رفتم بالا
ب/ک: این پسر منو دیوونه میکنههه
+هعییی... بریم سر میز
ات ویو
لباس هامو عوض کردم و قبلی هارو پوشیدم و رفتم تو گوشیم که جونگکوک مثل گاو اومد داخل
ات: هعیی تو
جونگکوک: چیع
ات: چیکار میکنی
جونگکوک: پدر بزگ گفت بیام صدات کنم بریم رو میز شام
ات: باشه
جونگکوک: میرم پایین و میگم بز عزیزم الان میاد
ات: یاااا
جونگکوک: بیا بریم پایین
ات: برو الان میام
جونگکوک: اوک
جونگکوک رفت
این چقدر جذاب شده بود.... عه چی میگم واسه خودم برم پایین
☆͜͡part_⁷ঔৣ͡ ͜
ات: اوفیی یک لحظه گفتم فردا قراره عذاب بکشم
+نخیر حالا برو لباسات و عوض کن و بیا پایین دیگه ساعت نزدیک 10 باید بریم رو میز شام ساعت 10جونگکوک هم الان میاد
ب/ک: امید وارم بیاد
م/ک: مرد(آروم)
ب/ک: هوم(آروم)
م/ک: این بچه ساعت از دستش در میره (آروم)
ب/ک: چیکار کنم(آروم)
جونگکوک ویو
جونگکوک: یهو جیمین با شرت جوجه ای اومد تو حال
تهیونگ:(خنده)
جین:(جر خورده)
شوگا:( خنده)
جیهوپ: جر خوردن
جونگکوک:(خنده)
جین: راستی واسه شام بمون
جونگکوک: ها ب.... چی گفتی شام مگه ساعت چنده
جیهوپ: امممم 10:30
جونگکوک: خاک به سرم من رفتم
تهیونگ: چیشده
جونگکوک: دیر رفتم
شوگا: برو دیگه
جونگکوک: بای
سری رفتم و بیرون و سوار ماشین شدم وای و سری میروندم رسیدم و آروم رفتم تو و همه تو حال بودن باید خودمو آماده کنم
جونگکوک: سلام
+علیکم و سلام
جونگکوک: ببخشید ساعت از دستم در رفتم چون خیلی وقت بود دوستام و ندیده بودم
که پدر بزگ پاشد و روبه روم وایساد
+اشکالی نداره عزیزم
جونگکوک: ها
+میگم اشکالی نداره
جونگکوک: آ... آها میرم اتاقم
+برو ات و هم صدا کن بیاد سر میز شام
رفتم بالا
ب/ک: این پسر منو دیوونه میکنههه
+هعییی... بریم سر میز
ات ویو
لباس هامو عوض کردم و قبلی هارو پوشیدم و رفتم تو گوشیم که جونگکوک مثل گاو اومد داخل
ات: هعیی تو
جونگکوک: چیع
ات: چیکار میکنی
جونگکوک: پدر بزگ گفت بیام صدات کنم بریم رو میز شام
ات: باشه
جونگکوک: میرم پایین و میگم بز عزیزم الان میاد
ات: یاااا
جونگکوک: بیا بریم پایین
ات: برو الان میام
جونگکوک: اوک
جونگکوک رفت
این چقدر جذاب شده بود.... عه چی میگم واسه خودم برم پایین
۱۱.۲k
۰۳ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.