ادامه ی s3 p3
شب شده بود و صدای جیرجیرک ها به گوش میرسید.. کوک از شدت عصبانیت نمیتونست بخوابه و توی اتاق خوابش راه میرفت. و گاهی با پاهاش به وسایل لگد میزد و خودش صدای جیرجیرک ها بهونه ای رو برای عصبانیتش میدونست. دیگه دووم نیاورد و از اتاقش بیرون رفت و به سمت اتاق امی حرکت کرد.. دستش رو روی دست گیره گذاشت و وارد شد.. امی روی تخت دراز کشیده بود و خوابش نمیبرد، انگار منتظر کسی بود و وقتی صدای در رو شنید از جا پرید و روی تخت نشست. انقدر اون حرکت بجا بود ک امی فکر میکرد کوک ذهنش رو خونده. کوک وارد اتاق شد و بدون اینکه هیچ حرفی رد وبدل بشه کوک امی رو به آغوشش گرفت و با لب هاش به لب های امی حمله ور شد..امی دست هاش رو دور گردن کوک گذاشت و با ولع میبوسید اما با حرکت پاهاش مشخص بود که چیز بیشتری خواستاره! (بخدا اگه نفهمیده باشین😂🥹) کوک که متوجه این موضوع شد لبخندی گوشه ی لبش نقش بست و خودش رو به امی نزدیک تر کرد. امی لب به سخن باز کرد و گفت: کوک! + هووم؟ _ اسم این چیه؟ کوک که سعی میکرد هم ادامه بده و هم جواب امی رو بده گفت: نمیدونم، هوس؟ شهوت؟ عشق؟ _ من ترجیح میدم سومیه باشه. ( و ادامه رو هم خودتون میدونید عزیز های مامان..شب همگی بخیر)
۴.۰k
۰۷ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.