پارت۱۲
پارت۱۲
#جدال عشق
پوفی کشیدم دیگه داشتم کالفه میشدم و هم خجالت میکشیدم
+ دیگه چیه؟
شیر آب وان و باز کرد
و رفت داخلش نشست
_ توقع نداری که با این دستای به گچ نشسته خودم حموم کنم
از رفتن منصرف شدم
به طرف وان رفتم
شامپو رو باز کردم مقدار زیادی رو توی سرش خالی کردم
که صدای ایکا بلند شد
_ هی هی صبر کن، چه خبرته
دستمو توی موهاش بردم و با شدت چنگ میزدم و حرصمو
خالی میکردم
_ آی آی یکم یواش موعه ها
_ میگن زنا لطافت دارن تو که هیچی نداری فقط خشونت
داری، شانس منه
دیگه داشت زیادی حرف میزد
مقداری کف برداشتم و روی صورتش قسمتی که دهنش بود زدم
با دهن بسته دادی کشید
که سرمو بردم کنار گوشش و با صدای آروم گفتم
+ حرف نزن تا کف نره تو دهنت
و دوباره با چنگ موهاشو شستم
و آب و ریختم رو موهاش و کف هاشو شستم
تموم که شد
برگشتو با دستش گردنم و فشرد
_ دفعه آخرت بود که همچین غلطی کردیا
داشتم خفه میشدم
نگاهی به قیافه برزخیش انداختم و بزور گفتم:
+ ب...به...جا...ی...تشکر...ته...نا...مرد
که دستش شل شد
به سرفه افتادم میتونستم جای دستاشو هنوز روی گردنم حس کنم
نگاهی بهم کرد و با تاسف گفت:
_ حالت خوبه؟
پوزخندی زدم و با بیخیالی گفتم:
+ مهم نیست
+ کار دیگه ای داری انجام بدم؟
از داخل وان بلند شد
کمی آب از داخل وان ریخت بیرون
درسته باکسر پاش بود
اما با خیس شدنش همونم به بدنش چسبیده بود
و چیزایی که نباید ، دیده میشد
خیییییلیییی بزرگ بود
چشمام چهارتا شده بود
سری تکون دادم و رومو اون ور کردم
که ایکا گفت:
_ چی بزرگه
+ ها؟
_ االن گفتی خیلی بزرگه، چی بزرگه؟
وای خدا مرگم بده با صدای بلند فکرمو گفته بودم
+ آها حموم رو گفتم خیلی بزرگه من بزرگ دوست دارم
خاک به سرم من چرا دارم شر میگم
+ اگه کارت تمومه من برم
_ نه بیا لیف بزن
ای خدا کی تموم میشه
هر چی جلوتر میرفتم انگار سخت تر میشد
لیف رو کفی کردم و رومو کردم اون ور و با فشار میاوردم به
بدنش
که سر سینه و شکمش و لیف زدم
کتف و کمرشم رسیدم به پاهاش که
به باکسرش اشاره کرد و گفت
_ صبر کن اینو دربیارم
با داد گفتم:
+ نهههه
+ ایکا بخدا درش بیاری جیغ میزنم
دوتا دستای گچ گرفته شو باال برد و گفت:
_ باشه باشه تسلیم درنمیارم
نشستم روی دو زانو و پاهاشو لیف میزدم
دیگه تموم شده بود
که ایکا گفت:
_ چه وضعیت قشنگی درست شده مگه نه؟
#جدال عشق
پوفی کشیدم دیگه داشتم کالفه میشدم و هم خجالت میکشیدم
+ دیگه چیه؟
شیر آب وان و باز کرد
و رفت داخلش نشست
_ توقع نداری که با این دستای به گچ نشسته خودم حموم کنم
از رفتن منصرف شدم
به طرف وان رفتم
شامپو رو باز کردم مقدار زیادی رو توی سرش خالی کردم
که صدای ایکا بلند شد
_ هی هی صبر کن، چه خبرته
دستمو توی موهاش بردم و با شدت چنگ میزدم و حرصمو
خالی میکردم
_ آی آی یکم یواش موعه ها
_ میگن زنا لطافت دارن تو که هیچی نداری فقط خشونت
داری، شانس منه
دیگه داشت زیادی حرف میزد
مقداری کف برداشتم و روی صورتش قسمتی که دهنش بود زدم
با دهن بسته دادی کشید
که سرمو بردم کنار گوشش و با صدای آروم گفتم
+ حرف نزن تا کف نره تو دهنت
و دوباره با چنگ موهاشو شستم
و آب و ریختم رو موهاش و کف هاشو شستم
تموم که شد
برگشتو با دستش گردنم و فشرد
_ دفعه آخرت بود که همچین غلطی کردیا
داشتم خفه میشدم
نگاهی به قیافه برزخیش انداختم و بزور گفتم:
+ ب...به...جا...ی...تشکر...ته...نا...مرد
که دستش شل شد
به سرفه افتادم میتونستم جای دستاشو هنوز روی گردنم حس کنم
نگاهی بهم کرد و با تاسف گفت:
_ حالت خوبه؟
پوزخندی زدم و با بیخیالی گفتم:
+ مهم نیست
+ کار دیگه ای داری انجام بدم؟
از داخل وان بلند شد
کمی آب از داخل وان ریخت بیرون
درسته باکسر پاش بود
اما با خیس شدنش همونم به بدنش چسبیده بود
و چیزایی که نباید ، دیده میشد
خیییییلیییی بزرگ بود
چشمام چهارتا شده بود
سری تکون دادم و رومو اون ور کردم
که ایکا گفت:
_ چی بزرگه
+ ها؟
_ االن گفتی خیلی بزرگه، چی بزرگه؟
وای خدا مرگم بده با صدای بلند فکرمو گفته بودم
+ آها حموم رو گفتم خیلی بزرگه من بزرگ دوست دارم
خاک به سرم من چرا دارم شر میگم
+ اگه کارت تمومه من برم
_ نه بیا لیف بزن
ای خدا کی تموم میشه
هر چی جلوتر میرفتم انگار سخت تر میشد
لیف رو کفی کردم و رومو کردم اون ور و با فشار میاوردم به
بدنش
که سر سینه و شکمش و لیف زدم
کتف و کمرشم رسیدم به پاهاش که
به باکسرش اشاره کرد و گفت
_ صبر کن اینو دربیارم
با داد گفتم:
+ نهههه
+ ایکا بخدا درش بیاری جیغ میزنم
دوتا دستای گچ گرفته شو باال برد و گفت:
_ باشه باشه تسلیم درنمیارم
نشستم روی دو زانو و پاهاشو لیف میزدم
دیگه تموم شده بود
که ایکا گفت:
_ چه وضعیت قشنگی درست شده مگه نه؟
۲.۱k
۰۸ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.