پارت ۲۰ (برادر خونده)
سرمو به شیشه ماشین تکیه دادم خوابیدم با صدای یکی که میگفت پاشو رسیدیم چشامو بازکردم -باشه الان پا می شم دختره:خیلی خوب زود باش از صندلی پاشدم و از ون پیاده شدم به دور ورم نگاه کردم هوا تاریک بود ینی الان برم خونه دیگه بزار از خانوم لی بپرسم با چشام دنبال خانوم لی می گشتم ولس نبودش ناچار از یکی دیگه پرسیدم -ببخشید اقا خانوم لی کجاست اقاهه:خانوم لی رفتن -عا بعد من دستیار عکاس هستم الان میتونم برم خونه اقاهه:اره برو چون تایم کار کردن تموم شده -باشه ممنون اقاهه:خواهش می کنم داشتم از کمپامی کم کم دور میشدم باید خودمو به ایستگاه اتوبوس برسونم که با بوق یه ماشین ایستادم برگشتم به ماشین نگاه کردم این کیه نکنه مزاحمه چیزی نگفتم و به راهم ادامه دادم که ماشین کنارم ترمز کرد شیشه شو پایین داد -عه این چرا ول کن نیست راننده ماشینه گفت:سورا تویی اینجا چیکار میکنی عه اینکه منو میشناسه به طرف صدا برگشتم و با چهره تهیونگ روبه رو شدم -عه تهیونگ تویی
صحیح
تهیونگ لبخندی زدو گفت:سلام اینجا چیکار میکنی سورا -هیچی دارم میرم خونه تهیونگ:بیا من می رسونمت -نه ممنون خودم میرم تهیونگ:عااااا بیا دیگه -نه دیگه تو برو تهیونگ:عااا بیا دیروقته -دیروقت نیست میرم تهیونگ:سورا بیا چرا ناز می کنی دیدم خیلی اصرار میکنه سوار ماشینش شدم وای چه ماشینی داشت خیلی شیک بود در صندلی عقب ماشینو باز کردمو نشستم تهیونگ:خوب چه خبر خوبی -خوبم ممنون خبری خاصی نیست تهیونگ:خوبه پس -تهیونگ تو چرا اینجایی تهیونگ:من کمپانی بودم چطور -هیچی همینطوری(خدایی این چه سوالی بود که من پرسیدم) تهیونگ:تو کجا بودی سورا الان چی بگم ینی بگم تو کمپانی بیگ هیت کار میکنم نه نگم بهتره -هیچی بیرون بودم همینطوری تهیونگ: واقعن؟؟ -اوهوم تهیونگ خندیدو گفت:ولی من دیدمت از ماشین کمپانی پیاده شدی این از کجا فهمید خوب خودش گفت از کمپانی اومده پس منو دیده -دروغ میگی من کمپانی کجا کی تهیونگ:بابا دیدمت سورا😂 -شاید یکی دیگه بود
-شاید یکی دیگه بود تهیونگ:نه چون اومدم دنبالش دیدم خودتی -ای خدا قول میدی به کسی نگی تهیونگ خندیدو گفت:برای چی قول بدم -اینکه من کمپانی بیگ هیت کار میکنم تهیونگ:چی واقعن اونجا کار میکنی -اره نگیاااا تهیونگ:باشه ولی کارت چیه -اومممم من دستیار عکاسم همین تهیونگ یه لبخند کوچیکی زدو از و اینه ماشین بهم چشمک زدو گفت:مطمئن باش به کسی نمیگم خیالت راحت -ممنون تهیونگ تهیونگ:خواهش می کنم بعد از اینکه رسیدیم از ماشینش پیاده شدمو ازش بابت رسوندم تشکر کردم زنگ خونه رو زدم وبعد از ثانیه در باز شد وارد خونه شدم -سلام مامان خونه ایی مامان:سلام اره رفتم طرفشو محکم بغلش کردمو گفتم :سلام خوبی مامان گلم مامان:خوبم دخترم کجا بودی -بیرون بودم مامان:خوبه گرسنه ای شام اماده اس -اره خیلی گشنمه به طرف اشپزخونه رفتمو و روی صندلی نشستم واو چه کردی مامان مامان:ارع پس چی -خوب بیا توام بشین مامان:باشه الان میام -راستی جونگکوک نیومده مامان
صحیح
تهیونگ لبخندی زدو گفت:سلام اینجا چیکار میکنی سورا -هیچی دارم میرم خونه تهیونگ:بیا من می رسونمت -نه ممنون خودم میرم تهیونگ:عااااا بیا دیگه -نه دیگه تو برو تهیونگ:عااا بیا دیروقته -دیروقت نیست میرم تهیونگ:سورا بیا چرا ناز می کنی دیدم خیلی اصرار میکنه سوار ماشینش شدم وای چه ماشینی داشت خیلی شیک بود در صندلی عقب ماشینو باز کردمو نشستم تهیونگ:خوب چه خبر خوبی -خوبم ممنون خبری خاصی نیست تهیونگ:خوبه پس -تهیونگ تو چرا اینجایی تهیونگ:من کمپانی بودم چطور -هیچی همینطوری(خدایی این چه سوالی بود که من پرسیدم) تهیونگ:تو کجا بودی سورا الان چی بگم ینی بگم تو کمپانی بیگ هیت کار میکنم نه نگم بهتره -هیچی بیرون بودم همینطوری تهیونگ: واقعن؟؟ -اوهوم تهیونگ خندیدو گفت:ولی من دیدمت از ماشین کمپانی پیاده شدی این از کجا فهمید خوب خودش گفت از کمپانی اومده پس منو دیده -دروغ میگی من کمپانی کجا کی تهیونگ:بابا دیدمت سورا😂 -شاید یکی دیگه بود
-شاید یکی دیگه بود تهیونگ:نه چون اومدم دنبالش دیدم خودتی -ای خدا قول میدی به کسی نگی تهیونگ خندیدو گفت:برای چی قول بدم -اینکه من کمپانی بیگ هیت کار میکنم تهیونگ:چی واقعن اونجا کار میکنی -اره نگیاااا تهیونگ:باشه ولی کارت چیه -اومممم من دستیار عکاسم همین تهیونگ یه لبخند کوچیکی زدو از و اینه ماشین بهم چشمک زدو گفت:مطمئن باش به کسی نمیگم خیالت راحت -ممنون تهیونگ تهیونگ:خواهش می کنم بعد از اینکه رسیدیم از ماشینش پیاده شدمو ازش بابت رسوندم تشکر کردم زنگ خونه رو زدم وبعد از ثانیه در باز شد وارد خونه شدم -سلام مامان خونه ایی مامان:سلام اره رفتم طرفشو محکم بغلش کردمو گفتم :سلام خوبی مامان گلم مامان:خوبم دخترم کجا بودی -بیرون بودم مامان:خوبه گرسنه ای شام اماده اس -اره خیلی گشنمه به طرف اشپزخونه رفتمو و روی صندلی نشستم واو چه کردی مامان مامان:ارع پس چی -خوب بیا توام بشین مامان:باشه الان میام -راستی جونگکوک نیومده مامان
۶۹.۲k
۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.