پارت ۱۲
زیر مشت و لگد هاش سعی کردم خودمو کنار بکشم
ولی بیشتر نزدیک میشد
تا جایی ک تونستم به سمت در حرکت کردم
دستگیره رو گرفتم و سریع به سمت پله ها حرکت کردم
وقتی به سمت پله ها رفتم به سمت پایین پرت شدم
(بیهوش شد)
خانم چوی:ا.ت(جیغ)
جونگکوک:حق دست زدن بهش نداری(عصبی)
خانم:چ…چ اتفاقی افتاده
چرا…چرا بدنش کبودی
مرد پرنسس غرق در خونش رو بلند کرد
به سمت ته عمارت حرکت کرد
ب سمت در سفید رنگی(چیه میخواستی خز بازی درارم بگم مشکی یا قرمز؟😂👍🏽)
درش رو باز کرد
پرنسسش رو داخل برد
حرصش رو کامل روی بدن پرنسسش خالی نکرده بود
اونقدر ازش حرص داشت میخواست بکشش
ولی مرد بیش از حد عاشق بود!بیش از حد پرنسسش رو میخواست بیش از حد تشنه پرنسسش بود ولی از بلایی ک سرش آورده راضی بود!
میخواست تماما حرصش رو روی پرنسسش پایین بیاره
پرنسسش رو به یه گوشه پرت کرد
جونگکوک:ادامه داره ادامه داره…پرنسس کوچولو
ولی بیشتر نزدیک میشد
تا جایی ک تونستم به سمت در حرکت کردم
دستگیره رو گرفتم و سریع به سمت پله ها حرکت کردم
وقتی به سمت پله ها رفتم به سمت پایین پرت شدم
(بیهوش شد)
خانم چوی:ا.ت(جیغ)
جونگکوک:حق دست زدن بهش نداری(عصبی)
خانم:چ…چ اتفاقی افتاده
چرا…چرا بدنش کبودی
مرد پرنسس غرق در خونش رو بلند کرد
به سمت ته عمارت حرکت کرد
ب سمت در سفید رنگی(چیه میخواستی خز بازی درارم بگم مشکی یا قرمز؟😂👍🏽)
درش رو باز کرد
پرنسسش رو داخل برد
حرصش رو کامل روی بدن پرنسسش خالی نکرده بود
اونقدر ازش حرص داشت میخواست بکشش
ولی مرد بیش از حد عاشق بود!بیش از حد پرنسسش رو میخواست بیش از حد تشنه پرنسسش بود ولی از بلایی ک سرش آورده راضی بود!
میخواست تماما حرصش رو روی پرنسسش پایین بیاره
پرنسسش رو به یه گوشه پرت کرد
جونگکوک:ادامه داره ادامه داره…پرنسس کوچولو
۶.۵k
۲۱ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.