رمان عشق مثلث پارت ۳۸
+خوب اون پسر خوبی بود همیشه پشتم بود
_سوجین مطمئنم اون تورو دیکه فراموش میکنه سعی کن توهم فراموشش کنی
چیزی نگفتم تا اینکه به اتاق ریس رسیدیم
جیمین درو زد و رفتیم تو
_سلام این خانم کانگ سوجین هستن و میخوان استفاع بدن
(&این علامت واسه آقای ریس هستن)
&سلام خانم سوجین
+سلام
...بعد چند دیقه آخر استفاع دادم
_خوب اگه کاری خواستی حتمی بهم بگو
+اوهوم ممنون
_خوب دیگه برو شب میبینمت
+راستش من دیگه میرم خونمون
_چی؟..چیمیشد حداقل پیشم میموندی من بدون تو نمیتونم بیبی
+هییس میشنون
_اوفف خیله خوب پس شب شام بیا خونمون
+اوک
_خدافظ
+خدافظ
رفتم ماشین (جونگ کوک تو ماشین منتظر بود)
+خوب کجا بریم
×ام من یه جایی رو میشناسم دوستام اونجا رو معرفی کردن
+کجارو؟
+خوب دوتا جا هست یکی اینکه یا معلم بشی یا گارسون
+ام نمیدونم خوب دانشگاه چجور جایه
×میریم ببینی
+اوک
رفتیم واقعا دانشگاه بزرگی بود کم موند دهنم باز بشه به خودم اومدم و داخل رفتیم بچه ها تو حیاط بازی میکردن جونگ کوک دستمو گرفت و با خودش تو اتاق مدیر برد
(£آقای مدیر)
×سلام آقای مین
£سل...عاه جونگ کوک تویی
×آرع منم
همدیگه رو بقل کردن
×خوب سوجین آقای مدیر قبلا دوست بابام بود
+اوهوم خوشبختم
£منم همینطور..
×کانگ سوجین برای استخدام اومده اینجا
£آها ام بله اتفاقا ماهم یکی رو به عنوان معلم میخواستیم موافقید؟
+بلع
£پس خوبه الان یکی رو صدا میزنم تا به شما کلاسارو نشون بده
یک دختر اومد تو
دختر:آقای مدیر با من کار داشتین
£بله لطفا له خانم کانگ کلاسارو نشون بدین
دختر:چشم بفرمایید
دختره همه جارو بهم نشون داد کل کلاسارو دیدم داشتیم میرفتیم تو اتاق مدیر که یکی محکم بهم خورد و قهوه ای که تو دستش بود افتاد زمین
☆هی چت
تا منو دید حرفشو ادامه نداد دختره هی ازش عذر خواهی میکرد برام تعجب آور بود
بدون هیچ حرفی رفت
من رو به دختره گفتم
+چرا انقدر به پسره احترام میزارین؟
دختر:خوب راستش خوشگلترین و قلدرترین پسر تو این دانشگاه هست همه بهش احترام میزارن
+هوم خیله خوب بیا بریم
رفتیم اتاق مدیر
مدیر گفت که
از فردا میتونم شروع کنم با جونگ کوک از مدرسه خارج شدیم و به سمت خونه رفتیم و شب شد و باید میرفتیم خونه جیمین و تهیونگ لباسام و پوشیدم و با جونگ کوک خواستیم بریم که یکی در زنگو زد باز کردم اریکا بود
+سلام اریکا
$سلام..فک کنم بد موقعی مزاحم شدم من برم
+نه نه صب کن توهم با ما بیا
$واقعا؟خوب اگه استاد
×نه نه من مشکلی ندارم
+خوب پس بریم دیگه
$اوهوم
باهم سوار ماشین شدیم و رفتیم وقتی رسیدیم جیمین درو باز کرد و اومد سمتمون
_سل...ام ایشون
+ایشون اریکا هستن که با جونگ کوک کاراته کار میکنن
_سوجین مطمئنم اون تورو دیکه فراموش میکنه سعی کن توهم فراموشش کنی
چیزی نگفتم تا اینکه به اتاق ریس رسیدیم
جیمین درو زد و رفتیم تو
_سلام این خانم کانگ سوجین هستن و میخوان استفاع بدن
(&این علامت واسه آقای ریس هستن)
&سلام خانم سوجین
+سلام
...بعد چند دیقه آخر استفاع دادم
_خوب اگه کاری خواستی حتمی بهم بگو
+اوهوم ممنون
_خوب دیگه برو شب میبینمت
+راستش من دیگه میرم خونمون
_چی؟..چیمیشد حداقل پیشم میموندی من بدون تو نمیتونم بیبی
+هییس میشنون
_اوفف خیله خوب پس شب شام بیا خونمون
+اوک
_خدافظ
+خدافظ
رفتم ماشین (جونگ کوک تو ماشین منتظر بود)
+خوب کجا بریم
×ام من یه جایی رو میشناسم دوستام اونجا رو معرفی کردن
+کجارو؟
+خوب دوتا جا هست یکی اینکه یا معلم بشی یا گارسون
+ام نمیدونم خوب دانشگاه چجور جایه
×میریم ببینی
+اوک
رفتیم واقعا دانشگاه بزرگی بود کم موند دهنم باز بشه به خودم اومدم و داخل رفتیم بچه ها تو حیاط بازی میکردن جونگ کوک دستمو گرفت و با خودش تو اتاق مدیر برد
(£آقای مدیر)
×سلام آقای مین
£سل...عاه جونگ کوک تویی
×آرع منم
همدیگه رو بقل کردن
×خوب سوجین آقای مدیر قبلا دوست بابام بود
+اوهوم خوشبختم
£منم همینطور..
×کانگ سوجین برای استخدام اومده اینجا
£آها ام بله اتفاقا ماهم یکی رو به عنوان معلم میخواستیم موافقید؟
+بلع
£پس خوبه الان یکی رو صدا میزنم تا به شما کلاسارو نشون بده
یک دختر اومد تو
دختر:آقای مدیر با من کار داشتین
£بله لطفا له خانم کانگ کلاسارو نشون بدین
دختر:چشم بفرمایید
دختره همه جارو بهم نشون داد کل کلاسارو دیدم داشتیم میرفتیم تو اتاق مدیر که یکی محکم بهم خورد و قهوه ای که تو دستش بود افتاد زمین
☆هی چت
تا منو دید حرفشو ادامه نداد دختره هی ازش عذر خواهی میکرد برام تعجب آور بود
بدون هیچ حرفی رفت
من رو به دختره گفتم
+چرا انقدر به پسره احترام میزارین؟
دختر:خوب راستش خوشگلترین و قلدرترین پسر تو این دانشگاه هست همه بهش احترام میزارن
+هوم خیله خوب بیا بریم
رفتیم اتاق مدیر
مدیر گفت که
از فردا میتونم شروع کنم با جونگ کوک از مدرسه خارج شدیم و به سمت خونه رفتیم و شب شد و باید میرفتیم خونه جیمین و تهیونگ لباسام و پوشیدم و با جونگ کوک خواستیم بریم که یکی در زنگو زد باز کردم اریکا بود
+سلام اریکا
$سلام..فک کنم بد موقعی مزاحم شدم من برم
+نه نه صب کن توهم با ما بیا
$واقعا؟خوب اگه استاد
×نه نه من مشکلی ندارم
+خوب پس بریم دیگه
$اوهوم
باهم سوار ماشین شدیم و رفتیم وقتی رسیدیم جیمین درو باز کرد و اومد سمتمون
_سل...ام ایشون
+ایشون اریکا هستن که با جونگ کوک کاراته کار میکنن
۳۲.۵k
۱۹ آبان ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.