❤️✨لجباز من❤️✨ پارت 1
(فالو یادتون نره)
❤️✨لجباز_من❤️✨
پارت 1
نیکا:روز اول ترم دوم دانشگاه بود مثل همیشه دیر بلند شده بوودم ااه
رفتم دستشویی کارای مربوطه رو انجام دادم
رفتم سر کمد لباسی یه ست هودی مشکی پوشیدم یه ارایش ساده کردم و رفتم سوار ماشین شدم
.......
متین:ارسلان خاک برسر ول کن اون دختره رو دیر شدددد
ارسلان:متییین چرا نمیفهمی خیلیی حال میده چت کردن باهاش دختره خیلی پایس
متین:خیلخب امروز میبینش تودانشگاه ولللل کن بیا بررریم
ارسلان:خلیخب بابا اه
ارسلان:ازدیانا خدافظی کردم(تو چَت)
رفتم اماده شم که یهو زد به سرم پیرهن سفیدمو بپوشم
موهامو فر کردمو راه افتادیم با متین
ممد قرار بود خودش بیاد متین دیشب خونه ی من مونده بود که امروز باهم بریم دانشگاه😬
متین:تو راه بودیم که یهو خوردیم به یه چراغ قرمز طولاااانی یه ماشین خوشگلللل که نمیدونستم اسمش چیه پشت چراغ قرمز بود یه دختر خوووووشگل لعنتی ام نشست بود پشت رولش🤤
شیشه رو دادم پایین یکم نگاهش کردم
یهو روشو کرد به من گف:چشات در نیاد
متین:با دیدن جذابی مس شما در نمیاد سفت گرفتمشون شمارو ببینم
دختره:بچه پرو چشات بگیر رو اون رفیقت تا نزاشتمشون کم دستات
متین:از تو یه شمار...تا میخاستم بگم چراغ سبز شد
یه جوری دختره گازشوگرف رفت
که منم ترسیدم ...بهش میخورد دختر شجاعی باشه حیف که از دستم در رف
ارسلان:کیف کردم مس سوسک پخش زمینت کرد
تا تو باشی انق هول نباشی(آی کاشی تو خودت دسته همه هولا رو بستی از پشت😂😂)
رسیدیم دانشگاه....
بعد کلاس....
نیکا:تو گوشی بودم رو نیکمت محیط دانشگاه. گه یهو یکی زد پشتم دیانا بود
نگاش نکردم گفتم: از ما احوالی نمیگیری
ولی حس میکردم دونفرن ینی دیانا تنها نی
اومد جلوم گف یه سوپرایز برات دارم
گفتم چی؟ گف چشاتو ببند
بستم یه پسره اومد جلو قشنگگگگگ حسش میکردم
چشامو باز کردم دیدم...😐
❤️✨لجباز_من❤️✨
پارت 1
نیکا:روز اول ترم دوم دانشگاه بود مثل همیشه دیر بلند شده بوودم ااه
رفتم دستشویی کارای مربوطه رو انجام دادم
رفتم سر کمد لباسی یه ست هودی مشکی پوشیدم یه ارایش ساده کردم و رفتم سوار ماشین شدم
.......
متین:ارسلان خاک برسر ول کن اون دختره رو دیر شدددد
ارسلان:متییین چرا نمیفهمی خیلیی حال میده چت کردن باهاش دختره خیلی پایس
متین:خیلخب امروز میبینش تودانشگاه ولللل کن بیا بررریم
ارسلان:خلیخب بابا اه
ارسلان:ازدیانا خدافظی کردم(تو چَت)
رفتم اماده شم که یهو زد به سرم پیرهن سفیدمو بپوشم
موهامو فر کردمو راه افتادیم با متین
ممد قرار بود خودش بیاد متین دیشب خونه ی من مونده بود که امروز باهم بریم دانشگاه😬
متین:تو راه بودیم که یهو خوردیم به یه چراغ قرمز طولاااانی یه ماشین خوشگلللل که نمیدونستم اسمش چیه پشت چراغ قرمز بود یه دختر خوووووشگل لعنتی ام نشست بود پشت رولش🤤
شیشه رو دادم پایین یکم نگاهش کردم
یهو روشو کرد به من گف:چشات در نیاد
متین:با دیدن جذابی مس شما در نمیاد سفت گرفتمشون شمارو ببینم
دختره:بچه پرو چشات بگیر رو اون رفیقت تا نزاشتمشون کم دستات
متین:از تو یه شمار...تا میخاستم بگم چراغ سبز شد
یه جوری دختره گازشوگرف رفت
که منم ترسیدم ...بهش میخورد دختر شجاعی باشه حیف که از دستم در رف
ارسلان:کیف کردم مس سوسک پخش زمینت کرد
تا تو باشی انق هول نباشی(آی کاشی تو خودت دسته همه هولا رو بستی از پشت😂😂)
رسیدیم دانشگاه....
بعد کلاس....
نیکا:تو گوشی بودم رو نیکمت محیط دانشگاه. گه یهو یکی زد پشتم دیانا بود
نگاش نکردم گفتم: از ما احوالی نمیگیری
ولی حس میکردم دونفرن ینی دیانا تنها نی
اومد جلوم گف یه سوپرایز برات دارم
گفتم چی؟ گف چشاتو ببند
بستم یه پسره اومد جلو قشنگگگگگ حسش میکردم
چشامو باز کردم دیدم...😐
۲۱۸.۶k
۰۱ آذر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.