گرگ سفید من
پارت ۱
رو سبزه ها نشسته بودم ومشغول درسخوندن بودم به خونهی کوچیکی که یه هفتهای میشه توش زندگی میکنیم نگاه کردم بدک نبود میشد
یههفته پیش بابا ترکمون کرد هر چی هم از مامان میپرسیدم نمیگفت چیشده بعدش مجبول شدم از شهر خارج بشیم و به شهر دیگه بریم
اینجا شهر کوچیکیه و درست روبهروی خونهی ما یه جنگل خیلی بزرگه تو فکر بودم که صدای مامانم منو از فکر بیرون آورد
مامان : ا.ت ...ا.ت بیا تو بیرون هوا سرده بیا خونه
منم مثل خودش داد زدم : الان میام
از جام که بلند شدم به اطراف نگاه کردم خیلی خوشکل بود باد ملایمی میومد و سبزه هارو به رقص درمیاورد منظرهی زیبایی بود اوایل اینجارو دوست نداشتم ولی الان ..امم نظرم عوض شده
همینجور که به درختا نگاه میکردم یه موجود سفید رنگ بای چشمای زیبا و براق توجهم رو جلب کرد چشماش شبیه الماس میدرخشید
همون لحظه مامان صدام کرد و باعث شد نگاهمو از جنگل بگیرم : زود باش بیا دیگه کجا موندی
گفتم اومدم و دوباره به جنگل نگاه کردم اما اینبار اثری از اون موجود زیبا نبود
با بخیالی رفتم داخل خونه که دیدم مامان غذا پختن بود
مامان : از مدرسه راضی هستی ؟ مشکلی که نیست ؟
- نه بابا خیلی خوبه تازه دوستای خوبی هم پیدا کردم
مامان بغلم کرد ولی مامان با صدای بغضی گفت : خوبه
معلوم بود ناراحته گفتم : مامان بابا چرا ترکمون کرد : بخاطر طلبکارا تو فعلا ولش کن برو مشغول درسات شو اگه غذا حاضر شد صدات میزنم
#بی_تی_اس #فیک #جیمین #رمان
#BTS #Jimin
امشب یه پارت دیگه هم میزارم
رو سبزه ها نشسته بودم ومشغول درسخوندن بودم به خونهی کوچیکی که یه هفتهای میشه توش زندگی میکنیم نگاه کردم بدک نبود میشد
یههفته پیش بابا ترکمون کرد هر چی هم از مامان میپرسیدم نمیگفت چیشده بعدش مجبول شدم از شهر خارج بشیم و به شهر دیگه بریم
اینجا شهر کوچیکیه و درست روبهروی خونهی ما یه جنگل خیلی بزرگه تو فکر بودم که صدای مامانم منو از فکر بیرون آورد
مامان : ا.ت ...ا.ت بیا تو بیرون هوا سرده بیا خونه
منم مثل خودش داد زدم : الان میام
از جام که بلند شدم به اطراف نگاه کردم خیلی خوشکل بود باد ملایمی میومد و سبزه هارو به رقص درمیاورد منظرهی زیبایی بود اوایل اینجارو دوست نداشتم ولی الان ..امم نظرم عوض شده
همینجور که به درختا نگاه میکردم یه موجود سفید رنگ بای چشمای زیبا و براق توجهم رو جلب کرد چشماش شبیه الماس میدرخشید
همون لحظه مامان صدام کرد و باعث شد نگاهمو از جنگل بگیرم : زود باش بیا دیگه کجا موندی
گفتم اومدم و دوباره به جنگل نگاه کردم اما اینبار اثری از اون موجود زیبا نبود
با بخیالی رفتم داخل خونه که دیدم مامان غذا پختن بود
مامان : از مدرسه راضی هستی ؟ مشکلی که نیست ؟
- نه بابا خیلی خوبه تازه دوستای خوبی هم پیدا کردم
مامان بغلم کرد ولی مامان با صدای بغضی گفت : خوبه
معلوم بود ناراحته گفتم : مامان بابا چرا ترکمون کرد : بخاطر طلبکارا تو فعلا ولش کن برو مشغول درسات شو اگه غذا حاضر شد صدات میزنم
#بی_تی_اس #فیک #جیمین #رمان
#BTS #Jimin
امشب یه پارت دیگه هم میزارم
۷.۶k
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.