پارت ۳ (اصلا کیف داددد نپرسین چرا بازم گذاشتیم)
پارت ۳ (اصلا کیف داددد نپرسین چرا بازم گذاشتیم)
اما ویو
دیدم یه دختر به اسم کاترین به آدرین چسبید
+ عه کاترین کجا بودی عشقم؟(مست)
با چشمای از حدقه بیرون اومده به آدرین نگاه کردم
+ چیه؟ دختر خانم برو تو اتاق اللن میام(مست)
× چ چی م من باید برم خونه
دیدم دستمو گرفت
+ به این راحتیا از دستم نمیتونی فرار کنی (تو گوشش)
+ حالا هم برو
زود رفتم دخترخالم رو گرفتم و رفتم خونه
خاله:کجا بودیننن(با عصبانیت)
× خاله رفتیم بار تا یه شکلات که خیلییی معروفه و تازه دراومده رو بخریم بعدش من نتونستم خودمو نگه دارم شراب خوردم
دیدم مامانم خنده ی کوتاهی کرد
خاله اینا رفتن و من ترسیده به جمله ی اخر آدرین فکر کردم (به این راحتی ها نمی تونی از دستم فرار کنی)
من اونو دوست داشتم ولی نه در حد تجاوز . از اون روز سعی کردم زیاد کاری به آدرین نداشته باشم تا اون جملش از یاد خودش و من بره
ولی از شانس کثافتم فردا با دوستام و دختر خالم میرفتیم سینما و دختر خالم میگه که آدریت عاشق سینماست و خودش و دوستاش هم شاید بیان
ترسیده رفتم سر گوشی و به دوستم که اسمش جولیکا بود زنگ زدم
× الو؟
جولیکا: هوم چیه؟
× میشه دوستاتم بگی به سینما بیان میخوام جمعیتمون زیاد شه
جولیکا: نه فقط خودم میتونم بیام
× باشه
فردا رفتم حموم ساعت ۶ باید میرفتیم و ساعت ۸ برمیگشتیم.....
the end
اما ویو
دیدم یه دختر به اسم کاترین به آدرین چسبید
+ عه کاترین کجا بودی عشقم؟(مست)
با چشمای از حدقه بیرون اومده به آدرین نگاه کردم
+ چیه؟ دختر خانم برو تو اتاق اللن میام(مست)
× چ چی م من باید برم خونه
دیدم دستمو گرفت
+ به این راحتیا از دستم نمیتونی فرار کنی (تو گوشش)
+ حالا هم برو
زود رفتم دخترخالم رو گرفتم و رفتم خونه
خاله:کجا بودیننن(با عصبانیت)
× خاله رفتیم بار تا یه شکلات که خیلییی معروفه و تازه دراومده رو بخریم بعدش من نتونستم خودمو نگه دارم شراب خوردم
دیدم مامانم خنده ی کوتاهی کرد
خاله اینا رفتن و من ترسیده به جمله ی اخر آدرین فکر کردم (به این راحتی ها نمی تونی از دستم فرار کنی)
من اونو دوست داشتم ولی نه در حد تجاوز . از اون روز سعی کردم زیاد کاری به آدرین نداشته باشم تا اون جملش از یاد خودش و من بره
ولی از شانس کثافتم فردا با دوستام و دختر خالم میرفتیم سینما و دختر خالم میگه که آدریت عاشق سینماست و خودش و دوستاش هم شاید بیان
ترسیده رفتم سر گوشی و به دوستم که اسمش جولیکا بود زنگ زدم
× الو؟
جولیکا: هوم چیه؟
× میشه دوستاتم بگی به سینما بیان میخوام جمعیتمون زیاد شه
جولیکا: نه فقط خودم میتونم بیام
× باشه
فردا رفتم حموم ساعت ۶ باید میرفتیم و ساعت ۸ برمیگشتیم.....
the end
۲.۳k
۳۰ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.