مروارید آبی پارت ۱۹
تلفنم رو قطع کردم و به سمت در حرکت کردم
همونطور که انتظار میرفت پشت در منتظر مونده بود
چند لحظهای همینجوری بهش خیره شدم که یاد حرف سنپایی افتادم
-
چه شیطان آب باشه چه نباشه اون هنوز یه بچه است اگه حواست نباشه به کشتن میدیش
حرفش بی راه نبود اون هرچی نباشه هنوز یه بچه است در مورد عناصر چیز زیادی نمیدونه و ممکنه خودشو به کشتن بده
اما این دستوری که از بالا به من رسیده و به من مربوط نمیشه
آیومی ساما گفتن که اونو به عنوان جانشین انتخاب کردند
و نمیتونم رو حرفشون حرفی بزنم
تنها کاری که من باید بکنم اینه که در مورد عناصر و قدرتی که داره بهش توضیح بدم و بعدش به آیومی ساما تحویلش بدم
بعد از اینکه این ماموریتم تموم شه دیگه احتیاجی ندارم بیشتر از این پیش اون محقق عوضی بمونم
دلم میخواست بکشمش ولی خب مقامات بالا بهم این اجازه رو نمیدن
داشتن داخل سرم با خودم بحث میکردم که با صدای پسر بچه کلاً همه چی یادم رفت
خانم ببخشید حالتون خوبه
لبخند میزدم و در جواب بهش گفتم من خوبم بیا زودتر بریم
لبخند زد و سر تکون داد
بهش گفتم میگم نظرت چیه اول بریم آکواریوم مرکزی رو ببینیم
با گیجی ازم پرسید آکواریوم مرکزی اینجا که کلاً شیشه است و همه را شبیه آکواریومه
لبخند زدم و گفتم بیا بریم خودت میفهمی
از زبون والت
خانم گفتش که بهتره اول بریم و آکواریوم مرکزی رو ببینیم اما خب گیج شدم اینجا همش شبیه آکواریومه آکواریوم مرکزی دیگه چیه
خلاصه که تصمیم گرفتم به حرفش گوش بدم رفتیم
به سمت آسانسور سوار آسانسور که شدیم خانم چند دکمه رو همزمان با هم فشار داد
اونا طبقات ۳_۵_۵_۵_۳_۳_۵_۳_بودن
اولش گیری بهش نگاه کردم و گفتم هی چیکار میکنی اینجوری آسانسور خراب میشه ببینم اگه نمیخواستیم بریم آسانسور مرکزی چرا داری عجیب غریب بازی در میاری
لبخند زد و گفت نگران نباش خودت میفهمی
آسانسور شروع کرد به حرکت کردن و بعد از چند دقیقه وایساد وقتی در آسانسور باز شد
وارد یه اتاق عجیب شدیم خیلی کثیف بودا انگار کسی اونجا رفت و آمد نمیکرد فقط این اون اتاق ته تهش یه در داشت
از خانم پرسیدم ببینم ما کجاییم
در جواب بهم گفت اولاً دیگه بهم نگو خانوم اسمم یوناست دوماً طبقه ۴
گیجی ازش پرسیدم طبقه ۴
همونطور که انتظار میرفت پشت در منتظر مونده بود
چند لحظهای همینجوری بهش خیره شدم که یاد حرف سنپایی افتادم
-
چه شیطان آب باشه چه نباشه اون هنوز یه بچه است اگه حواست نباشه به کشتن میدیش
حرفش بی راه نبود اون هرچی نباشه هنوز یه بچه است در مورد عناصر چیز زیادی نمیدونه و ممکنه خودشو به کشتن بده
اما این دستوری که از بالا به من رسیده و به من مربوط نمیشه
آیومی ساما گفتن که اونو به عنوان جانشین انتخاب کردند
و نمیتونم رو حرفشون حرفی بزنم
تنها کاری که من باید بکنم اینه که در مورد عناصر و قدرتی که داره بهش توضیح بدم و بعدش به آیومی ساما تحویلش بدم
بعد از اینکه این ماموریتم تموم شه دیگه احتیاجی ندارم بیشتر از این پیش اون محقق عوضی بمونم
دلم میخواست بکشمش ولی خب مقامات بالا بهم این اجازه رو نمیدن
داشتن داخل سرم با خودم بحث میکردم که با صدای پسر بچه کلاً همه چی یادم رفت
خانم ببخشید حالتون خوبه
لبخند میزدم و در جواب بهش گفتم من خوبم بیا زودتر بریم
لبخند زد و سر تکون داد
بهش گفتم میگم نظرت چیه اول بریم آکواریوم مرکزی رو ببینیم
با گیجی ازم پرسید آکواریوم مرکزی اینجا که کلاً شیشه است و همه را شبیه آکواریومه
لبخند زدم و گفتم بیا بریم خودت میفهمی
از زبون والت
خانم گفتش که بهتره اول بریم و آکواریوم مرکزی رو ببینیم اما خب گیج شدم اینجا همش شبیه آکواریومه آکواریوم مرکزی دیگه چیه
خلاصه که تصمیم گرفتم به حرفش گوش بدم رفتیم
به سمت آسانسور سوار آسانسور که شدیم خانم چند دکمه رو همزمان با هم فشار داد
اونا طبقات ۳_۵_۵_۵_۳_۳_۵_۳_بودن
اولش گیری بهش نگاه کردم و گفتم هی چیکار میکنی اینجوری آسانسور خراب میشه ببینم اگه نمیخواستیم بریم آسانسور مرکزی چرا داری عجیب غریب بازی در میاری
لبخند زد و گفت نگران نباش خودت میفهمی
آسانسور شروع کرد به حرکت کردن و بعد از چند دقیقه وایساد وقتی در آسانسور باز شد
وارد یه اتاق عجیب شدیم خیلی کثیف بودا انگار کسی اونجا رفت و آمد نمیکرد فقط این اون اتاق ته تهش یه در داشت
از خانم پرسیدم ببینم ما کجاییم
در جواب بهم گفت اولاً دیگه بهم نگو خانوم اسمم یوناست دوماً طبقه ۴
گیجی ازش پرسیدم طبقه ۴
۱.۰k
۱۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.