از دور چراغ های شهر رو دیدم
از دور چراغ های شهر رو دیدم
تو کدام یک از این چراغ های انتظار را برای من نشانده ای
تو کدام راه را برای من روشن کرده ای
تمام چراغ های شهر را به بوی نور تو میگردم
همان تک چراغ ابی که از دور نبینی و در کوچه پسکوچه ی شهر میان چندین وچند ساختمان در هاله ای از پرتو های زرد ، پشت رخت های آویخته بر بند پنهان شده…
راه تو در نهایت خموشی روشن است…راه تو ،راه من است،روحم را بنواز و مرا بیاب،
من در همان بالکن در انتظارت کتابی را برای بار چهارم میخوانم. نه، نمیگویم کتابم جالب است، تنها حال بلند شدن از این صندلی چوبی را ندارم…شاید روزی باز کردن این درب تاریک،بار دگر بوی تو به مشامماشنا کرد …
تو کدام یک از این چراغ های انتظار را برای من نشانده ای
تو کدام راه را برای من روشن کرده ای
تمام چراغ های شهر را به بوی نور تو میگردم
همان تک چراغ ابی که از دور نبینی و در کوچه پسکوچه ی شهر میان چندین وچند ساختمان در هاله ای از پرتو های زرد ، پشت رخت های آویخته بر بند پنهان شده…
راه تو در نهایت خموشی روشن است…راه تو ،راه من است،روحم را بنواز و مرا بیاب،
من در همان بالکن در انتظارت کتابی را برای بار چهارم میخوانم. نه، نمیگویم کتابم جالب است، تنها حال بلند شدن از این صندلی چوبی را ندارم…شاید روزی باز کردن این درب تاریک،بار دگر بوی تو به مشامماشنا کرد …
۲.۰k
۱۷ مهر ۱۴۰۳