پول خُرد
پول خُرد
يكي از شب هاي گرم تابستان سال 1393، روحاني كامل مردي، در خانه ما مهمان بود. ضمن گفت و گو پيرامون مطالب معنوي، به من گفت: «جناب استاد! بنده باجناقی دارم که نویسنده و اهل علم است. یک روز بعد از نماز صبح خواب دیدم كه ايشان تعداد کمی سکّه پول خُرد در دست دارد. بعد آنها را یکی یکی روی زمین گذاشت و با چکش به روی آنها کوبید تا اینکه سکه ها کاملاً صاف شد. سپس همه را کف دستش جمع نمود و رو به من گفت: حاج آقا حالا بیا برويم تفريح. جناب استاد! به نظر شما تعبیر این خواب چیست؟»
به ایشان گفتم: باجناق شما به واسطه برخی مسائل، مشکلات گوناگونی از جانب دیگران برایش به وجود آمده که در صفحه دلش آنها را با خود همراه داشته است. او با دیدن و توجه به شما كه برایش نماد صبر هستید، همه مشکلات را یکی یکی در زمین دلش با چکش صبر و بردباری صاف و محو نموده و آنگاه رو به شما كرده و از شما خواسته كه به تفریح برويد. این رؤيا باید در همان روز صبح تعبیر شده باشد.
ایشان گفت: اتفاقاً آن روز صبح، ما با چند نفر از آشنایان برای تفریح و استراحت به یکی از پارکها رفته بودیم که باجناقم به من زنگ زد و وقتی مطلع شد که ما در پارک هستیم، به آنجا آمد و قبل از تفریح، قدری با من درد و دل کرد و از مشکلات خودش گفت و براي حل آنها با یکدیگر گفت و گو نمودیم. سپس برای تفریح با ما همراه شد.
يكي از شب هاي گرم تابستان سال 1393، روحاني كامل مردي، در خانه ما مهمان بود. ضمن گفت و گو پيرامون مطالب معنوي، به من گفت: «جناب استاد! بنده باجناقی دارم که نویسنده و اهل علم است. یک روز بعد از نماز صبح خواب دیدم كه ايشان تعداد کمی سکّه پول خُرد در دست دارد. بعد آنها را یکی یکی روی زمین گذاشت و با چکش به روی آنها کوبید تا اینکه سکه ها کاملاً صاف شد. سپس همه را کف دستش جمع نمود و رو به من گفت: حاج آقا حالا بیا برويم تفريح. جناب استاد! به نظر شما تعبیر این خواب چیست؟»
به ایشان گفتم: باجناق شما به واسطه برخی مسائل، مشکلات گوناگونی از جانب دیگران برایش به وجود آمده که در صفحه دلش آنها را با خود همراه داشته است. او با دیدن و توجه به شما كه برایش نماد صبر هستید، همه مشکلات را یکی یکی در زمین دلش با چکش صبر و بردباری صاف و محو نموده و آنگاه رو به شما كرده و از شما خواسته كه به تفریح برويد. این رؤيا باید در همان روز صبح تعبیر شده باشد.
ایشان گفت: اتفاقاً آن روز صبح، ما با چند نفر از آشنایان برای تفریح و استراحت به یکی از پارکها رفته بودیم که باجناقم به من زنگ زد و وقتی مطلع شد که ما در پارک هستیم، به آنجا آمد و قبل از تفریح، قدری با من درد و دل کرد و از مشکلات خودش گفت و براي حل آنها با یکدیگر گفت و گو نمودیم. سپس برای تفریح با ما همراه شد.
۳۲۰
۱۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.