U^was your cousin until..... ^U
U^was your cousin until..... ^U
U^part_²⁵ ^U
ا.ت: اوکی
جونگکوک: صبحانه بخوریم؟
ا.ت: دیرم میشه ولی بزار برم به قرص بخورم
جونگکوک: اوکی توی ماشین منتظرم
ا.ت: اوهوم
ا.ت دوباره لنگه زنان رفت تو اشپز خونه و از داخل یخچال قرص در اورد و خورد و بعد رفت بیرون و سوار ماشین جونگکوک شد
ا.ت: بریم
جونگکوک: باش
*مکالمشون بین راه *
جونگکوک: نزدیک پسرا نمیشی اوکی؟
ا.ت: چی..
جونگکوک: میگم با پسرا گرم نگیر واگر نه خودم جنازشونو تو مدرسه خاک میکنم (خیلی جدی که ا.ت ترسی توی دلش ایجاد شد)
ا.ت: ب.. باشه
جونگکوک: شاید خودم اومدم دنبالت شایدم جانگشین اومد
ا.ت: اوکی
ا.ت پیاده شد و وارد دانشگاه شد جونگکوک هم راه افتاد و رفت شرکت
ا.ت: جیغغغ.... جیساننن(دوید رفت سمت جیسان)
جیسان: ا.تتتت
همو بغل کردن
ا.ت: دلم برات تنگ شده بود
جیسان: منمم... او راستی مبارک باشه
ا.ت از جیسان جدا شد
ا.ت: برای چی
جیسان: اوو دختر دیشب عروسیت بود ها
زد به شونه ی ا.ت
ا.ت: اها مرسی
جیسان: میبینم لنگه زنان راه میری
ا.ت: از خستگیه😅
جیسان: اره منم باور کردم
ا.ت: بریم با بچه های دیگه اشنا بشیمم
جیسان: ما کلاسمون خصوصیه😐
ا.ت: ای بابا بریم
جیسان: باشه
ا.ت: کیوت
جیسان: چرا لقب خودتو میزاری روی من من کیوت نیستمم
(بعد از تمام شدن کلاس ا.ت)
جیسان: وایییی کارم دیر شددد
ا.ت: تو هم میای دانشگاه هم میری سر کار؟!
جیسان: اره من که مثل شما پولدار نیستم
ا.ت: پس بیا میرسونیمت
جیسان: واقعا
ا.ت: اوهوم
جیسان: واییی مرسی
ا.ت و جیسان از دانشگاه بیرون اومدن و سوار ماشینی که منتظرشون بود شدن ا.ت از روی مدل ماشین متوجه شده بود که کی اومده بود دنبالش ولی جیسان چون شیشه ها دودی بودن نفهمید تا اینکه رفتن داخل ماشین
ا.ت: سلام جانگشین
جیسان: ج.. جانگشین؟
ا.ت:*توی ذهنش: اسکل یادت رفته بود این دوتا کات کردن*
جیسان: م.. من پیاده میرم
جانگشین: کیم جیسان دیگه حرکت کردیم راهی نمونده برای ایستادن
جیسان: چی این الان به من تیکه انداخت!؟؟!
ا.ت: نههه فقط خواست بگه میرسونیمت 😅
جانگشین: اره خیلی
ا.ت: جانگشین لهت میکنم ساکت شو دیگه
جیسان: ماشینو نگه داررر
جانگشین: چیه مغرور
جیسان: مغرور!
U^part_²⁵ ^U
ا.ت: اوکی
جونگکوک: صبحانه بخوریم؟
ا.ت: دیرم میشه ولی بزار برم به قرص بخورم
جونگکوک: اوکی توی ماشین منتظرم
ا.ت: اوهوم
ا.ت دوباره لنگه زنان رفت تو اشپز خونه و از داخل یخچال قرص در اورد و خورد و بعد رفت بیرون و سوار ماشین جونگکوک شد
ا.ت: بریم
جونگکوک: باش
*مکالمشون بین راه *
جونگکوک: نزدیک پسرا نمیشی اوکی؟
ا.ت: چی..
جونگکوک: میگم با پسرا گرم نگیر واگر نه خودم جنازشونو تو مدرسه خاک میکنم (خیلی جدی که ا.ت ترسی توی دلش ایجاد شد)
ا.ت: ب.. باشه
جونگکوک: شاید خودم اومدم دنبالت شایدم جانگشین اومد
ا.ت: اوکی
ا.ت پیاده شد و وارد دانشگاه شد جونگکوک هم راه افتاد و رفت شرکت
ا.ت: جیغغغ.... جیساننن(دوید رفت سمت جیسان)
جیسان: ا.تتتت
همو بغل کردن
ا.ت: دلم برات تنگ شده بود
جیسان: منمم... او راستی مبارک باشه
ا.ت از جیسان جدا شد
ا.ت: برای چی
جیسان: اوو دختر دیشب عروسیت بود ها
زد به شونه ی ا.ت
ا.ت: اها مرسی
جیسان: میبینم لنگه زنان راه میری
ا.ت: از خستگیه😅
جیسان: اره منم باور کردم
ا.ت: بریم با بچه های دیگه اشنا بشیمم
جیسان: ما کلاسمون خصوصیه😐
ا.ت: ای بابا بریم
جیسان: باشه
ا.ت: کیوت
جیسان: چرا لقب خودتو میزاری روی من من کیوت نیستمم
(بعد از تمام شدن کلاس ا.ت)
جیسان: وایییی کارم دیر شددد
ا.ت: تو هم میای دانشگاه هم میری سر کار؟!
جیسان: اره من که مثل شما پولدار نیستم
ا.ت: پس بیا میرسونیمت
جیسان: واقعا
ا.ت: اوهوم
جیسان: واییی مرسی
ا.ت و جیسان از دانشگاه بیرون اومدن و سوار ماشینی که منتظرشون بود شدن ا.ت از روی مدل ماشین متوجه شده بود که کی اومده بود دنبالش ولی جیسان چون شیشه ها دودی بودن نفهمید تا اینکه رفتن داخل ماشین
ا.ت: سلام جانگشین
جیسان: ج.. جانگشین؟
ا.ت:*توی ذهنش: اسکل یادت رفته بود این دوتا کات کردن*
جیسان: م.. من پیاده میرم
جانگشین: کیم جیسان دیگه حرکت کردیم راهی نمونده برای ایستادن
جیسان: چی این الان به من تیکه انداخت!؟؟!
ا.ت: نههه فقط خواست بگه میرسونیمت 😅
جانگشین: اره خیلی
ا.ت: جانگشین لهت میکنم ساکت شو دیگه
جیسان: ماشینو نگه داررر
جانگشین: چیه مغرور
جیسان: مغرور!
۱۰.۹k
۲۱ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.