پارت اخر
صبح که از خواب بیدار شدم با کوک مواجه شدم که به صورتم زل زده بود
_چاگی بیدار شدی
+اهوم
+میگم یه سوال بپرسم
_جانم
+اکه تو انقد دوستم داشتی چرا بهم خیانت کردی
_بهت خیانت نکردم
+چ..چی پس تو تو اون هتل با دختر چکار میکردی
_مجبور بودم
+چرا
_چون اکه باهاش رل نمیزدم تو رو میگشتن منو مجبور کردن
+چرا منو بکشن
_نمیدونم بیا بحث بخیال شیم باشه بیا بریم صبحونه درس کنیم
ویو کوک
با ات رفتیم صبحونه خوردیم چون ات خیلی دوست داشتم تصمیم گرفتم ازش درخواست کنم جای مورد علاقش که ساحل بود اونجارو تزئین کردم زنگ زدم به ات که بیاد
ویو ات
بعدز صبحونه کوک تو فکر بود نگرانش شدم دیدم چند ساعت دیگه رفت بیرون ساعتای تقریبن ۶ بود بهم زنگ زد گفت برم لب دریا منم حاضر شدم تاکسی گرفتم رفتم لب دریا با چیزی که دیدم شوکه شدم
+کوک اینجا چخبره
_از تزئینم خوشت نیومد
+نه خیلی خوشگله ولی چرا حالا تزئین کردی اینجارو
_میخوام یه چیزی بهت بگم
+گوش میدم
_ات من تورو خیلی دوست دارم میشه مال من شی
ویو ات
الان باورم نمیشد کوک جلوم زانو زد ازم خاستگاری کرد
+نه (خنده)
_چ..چرا چیزی شده
+نه احمق جون میخواستم امتحانت کنم
_خوب یعنی الان قبول کردی
+اهوم
ویو کوک
ات بله رو گفت از خوشحالی بلندش کردمو تو هوا چرا خوندم
۵ سال بعد
منو ات باهم ازدواج کردیمو ۳ تا دختر داریم خیلی زندگیم با ات خوب شد
پایان
نظر یادتون نره ها
_چاگی بیدار شدی
+اهوم
+میگم یه سوال بپرسم
_جانم
+اکه تو انقد دوستم داشتی چرا بهم خیانت کردی
_بهت خیانت نکردم
+چ..چی پس تو تو اون هتل با دختر چکار میکردی
_مجبور بودم
+چرا
_چون اکه باهاش رل نمیزدم تو رو میگشتن منو مجبور کردن
+چرا منو بکشن
_نمیدونم بیا بحث بخیال شیم باشه بیا بریم صبحونه درس کنیم
ویو کوک
با ات رفتیم صبحونه خوردیم چون ات خیلی دوست داشتم تصمیم گرفتم ازش درخواست کنم جای مورد علاقش که ساحل بود اونجارو تزئین کردم زنگ زدم به ات که بیاد
ویو ات
بعدز صبحونه کوک تو فکر بود نگرانش شدم دیدم چند ساعت دیگه رفت بیرون ساعتای تقریبن ۶ بود بهم زنگ زد گفت برم لب دریا منم حاضر شدم تاکسی گرفتم رفتم لب دریا با چیزی که دیدم شوکه شدم
+کوک اینجا چخبره
_از تزئینم خوشت نیومد
+نه خیلی خوشگله ولی چرا حالا تزئین کردی اینجارو
_میخوام یه چیزی بهت بگم
+گوش میدم
_ات من تورو خیلی دوست دارم میشه مال من شی
ویو ات
الان باورم نمیشد کوک جلوم زانو زد ازم خاستگاری کرد
+نه (خنده)
_چ..چرا چیزی شده
+نه احمق جون میخواستم امتحانت کنم
_خوب یعنی الان قبول کردی
+اهوم
ویو کوک
ات بله رو گفت از خوشحالی بلندش کردمو تو هوا چرا خوندم
۵ سال بعد
منو ات باهم ازدواج کردیمو ۳ تا دختر داریم خیلی زندگیم با ات خوب شد
پایان
نظر یادتون نره ها
۱۷.۵k
۲۸ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.